احوال ما در هر بلا راضی ز دوست، خوف و رجا
خود را قضاوت میکنم نی هر کـسی را هر کجا
در خـود نـظـر کـن ابـتـدا سـبحـانه سبحــانه
رو سوی آن مشکـلگشـا آنـگـه کـه آیـد بأسنا
باسنا یعنی (ناگواریها(قرایتی)، سختیها(رضایی)، مجازات(مکارم)، عذاب(المیزان))
بلا که میآد واکنش ما چی باشه؟ سیل و زله و غیره بلا هست، نیست، چی هست؟
واکنش ما چی باشه؟ چی بگیم؟
این شعر بالا خیلی مختصر و مفید جواب همهی سوال ها رو در زمینه بلا داده است. این شعر رو یکی از شاعران بزرگ و گل و باحال و با شخصیت گفته. خدا خیرش بده از شاعران معاصر است. همه با هم برای این شاعر دست به دعا برداریم و بخواهیم که عاقبت به خیر شود. انشاءالله.
در همین جا متذکر میشوم شاعرش خودمم.^_^ ^o^
چون این سوال یک سوال حساسه و جوابش طولانیه. جواب رو در ادامه مطلب میذارم.
ادامه مطلب
فیلم رحمان 1400 درواقع محصول منوچهرهادی نیست محصول برخورد سیبزمینیوار ماست. یک گناه در سه جا، سه عقاب متفاوت داره.
کسی که در خانه گناه میکنه ضررش به خودش میرسه.
کسی که در جامعه و خیابان گناه میکنه گناهش بیشتره. چون بقیه میبینند قبح گناه ریخته میشه یا ممکنه تکرار کنند.
کسی که در جامعه گناه میکنه و به گناهش افتخار میکنه عقابش خیلی خیلی بیشتره. چون داره الگوسازی گناه میکنه. منکر رو داره معروف جلوه میده.
گناه یک آدم عادی در جامعه، با یک نفر بازیگر در جامعه، با یک نفر بازیگر در خود فیلم سینمایی برابر نیست.
یک مرحله از گناه شهوترانی است. شهوترانی میکنه اما در دل احساس پشیمانی هم داره.
مرحلهی بعدی حب الشهوت. شهوترانی میکنه و دوست هم داره.(پشیمانی نداره)
و مرحلهی بعدتر افتخار به شهوترانی و زینت دانستن آن. زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوات.(آلعمران14)
بدحجابی و رقص در این فیلم هست، یک ابتکار جدید هم زده. شوخیهایی که بین لاتهاست فرهنگسازی میکنه. چقدر بی ادبانه است واقعا.
حالا شخصیتهای معروفی توی این فیلم هستند که باشن.
اگر فیلمی خوب فروخت دلیل بر این نمیشه خوبه. کلی مطالب خلاف اخلاق هم هست که در فضای مجازی میلیونها بار دیده شده دلیل بر خوب بودنش نیست.
و جالبتر اینکه حتی اسم این فیلم هم اشکال داره.رحمن صفت ذات هست یعنی مقابل ندارد و مخصوص خداست. رحیم صفت فعل هست و مقابل دارد و مقابل آن غضب است. اسمهایی مثل رحمن و صمد و . مخصوص خداست روی انسان نمیشه گذاشت. روی انسان می شه عبدالرحمن یا عبد الصمد گذاشت.
کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (79)
[و] از کار زشتى که آن را مرتکب مىشدند، یکدیگر را بازنمىداشتند. راستى، چه بد بود آنچه مىکردند. (79)
وقتی یک بازیگر یا کارگردان یا معروف کار بد میسازه. باید این قدر بگیم که خجالت بکشه. نگیم باز میره سازه یا بقیه میرن میسازن.
حالا شما هم سکوت میکنین یا در فضای حقیقی و مجازی نهی از منکر می کنید؟
در خویشتن خویش همی بودمی که ناگه یکی از مریدان به نزد من آمد و گفت: سلام شنگوالعلما. آمدهام تا مرا پند دهید. بر من روشن نمایید چگونه عیوب خود را بشناسم؟!
من: سلام بر تو. یکی از عیوب همسرت را به او بگو تا او تمام عیوب تو را از خریدهای عقد تا زمان حال حاضر برایت بگوید. و بدین گونه به تمام عیوب خود پی میبری و میتوانی در جهت رفع آنان کوشا باشی.
شاگرد: من نیز میتوانم چون او کنم.
من: تو چون مکن. چان کن.
شاگرد: جکی چان؟!
من: نه. منظورم از چان این است که او برخورد یوسفی ندارد تو برخورد یوسفی کن.
شاگرد: یعنی چه؟
ادامه مطلب
توسل و توکل باید با هم باشه
توسل مثلا متوسل شدن به ایمه و زیارات امامان. مثلا دعای توسل.
توکل مثل مناجات ها. مراجعه فقط به خدا که خدا همه کاره است. مثلا دعای جوشن کبیر
محور توحید است.
هم مناجات و هم زیارات باید باشند. قرآن هم که جای خود.
کلمه حسبنا الله که محور توحید است دقیقا وسط این آیه مثل نگین می درخشد.
آیه زیر می گه توکل و توسل با هم (هم خدا چیز می ده هم رسول) اما محور توحید و توکل به خداست (حسبنا الله). اما دوباره در آخر آیه قرآن می گوید توکل و توسل باهم. هم خدا از فضلش می ده هم رسول. در آخر هم می گوید هدف همه این ها رسیدن به خداست.توحید انا الی الله راغبون^_^
وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ
اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به آنان دادهاند راضی میشدند و میگفتند: خداوند (و آنچه او صلاح بداند) برای ما بس است، خدا و پیامبرش به زودی از فضل خود به ما خواهند داد و ما تنها به پروردگار، راغب و امیدواریم، (اگر چنین میگفتند، برای آنان بهتر بود).
سوره التوبه آیه 59
الگوی ن الان فلان زن کاراته بازه که می زنه طرف مقابل رو نصف می کنه یا مادری که تولید شهید کرده ^_^
قرآن این همه در مورد حضرت موسی ع گفته
اما اصلا در مورد پدر موسی ع نگفته که کی بوده کجا بوده،
از پدر موسی ع نگفته اما در مورد نحوه راه رفتن دختر شعیب ع همسر آینده موسی ع گفته.
لابد مهمه که گفته^_^
حالا بانوان ورزشکار ما آیا مثل دختران شعیب ع هستند یا جلوی دوربین های بین المللی با هزاران چشم نامحرم. حجاب فقط چند تیکه پارچه است یا باید حیا از تمام حرکات و کلمات بریزد. [لبخند]
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ
ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمیداشت، گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد او ]= شعیب[ آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ظالم نجات یافتی
سوره القصص آیه 25اگر کلمه ((استحیاء(( را نکره ، - بدون الف و لام - آورد، برای رساندن عظمت آن حالت است ، و مراد از اینکه راه رفتنش بر ((استحیاء(( بوده ، این است که : عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پیدا بود، (تفسیر المیزان)
ورزشی درست است بدون دوربین بدون نامحرم محیط کاملا نه مسلمانانه[لبخند].
وقتی یکی حساسه با کوچکترین شوخی و مطلک ناراحت می شه چه خاکی تو سرمون بکنیم. ^o^
من خودم دنبال خاک های زیادی گشتم که بریزم بسرم. (^o^)
اما فایده نداشت حتی چندبار هم خاک و آب قاطی کردم و گل درست کردم و زدم به سرم اما باز هم فایده نداشت. چون جهان بینی طرف رو بخوایم درست کنیم مقداری کمی جون انسان بالا می آد. تقریبا تا لب. ^_^.
بهترین راه حل که بهش دست یافتم حدیث زیره. هرچند طرف حساسه بازهم یه سری توجیه می کنه اما این حدیث رو بگید.
گوش کن یادداشت کن به دردت می خوره
النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله: اطلب لأخیک عذرا فإن لم تجد له عذرا فالتمس له عذرا.
البحار 75/ 197
پیامبر (ص) فرمود: برای برادر (دینی) خود عذری بطلب، اگر عذری برای او نیافتی با تلاش هر چه بیشتر آن را برای او جستجو کن.
یعنی اگر نشستی سر سفره بهت تعارف نکردن یا سلام کردی جواب ندادن آن ها دشمنان خونی تو نیستند عذر پیدا کن عذر پیدا نکردی عذر بتراش جون مامانت. (^o^).
مثلا جواب سلام نداد نشنیده تعارف نکرد فکرش مشغول بوده او جزو دار و دسته مغول ها نیست و قصد حمله ندارد این را مطمین باش^_^.
احوال ما در هر بلا راضی ز دوست، خوف و رجا
خود را قضاوت میکنم نی هر کـسی را هر کجا
هم حسن فاعل بایدت هم حسن فعل اندر جهان
با کار نیک و نیک کار محسن شو و مخلص بیا
در خـود نـظـر کـن ابـتـدا سـبحـانه سبحــانه
رو سوی آن مشکـلگشـا آنـگـه کـه آیـد بأسنا
باسنا یعنی (ناگواریها(قرایتی)، سختیها(رضایی)، مجازات(مکارم)، عذاب(المیزان))
بلا که میآد واکنش ما چی باشه؟ سیل و زله و غیره بلا هست، نیست، چی هست؟
واکنش ما چی باشه؟ چی بگیم؟
این شعر بالا خیلی مختصر و مفید جواب همهی سوال ها رو در زمینه بلا داده است. این شعر رو یکی از شاعران بزرگ و گل و باحال و با شخصیت گفته. خدا خیرش بده از شاعران معاصر است. همه با هم برای این شاعر دست به دعا برداریم و بخواهیم که عاقبت به خیر شود. انشاءالله.
در همین جا متذکر میشوم شاعرش خودمم.^_^ ^o^
چون این سوال یک سوال حساسه و جوابش طولانیه. جواب رو در ادامه مطلب میذارم.
ادامه مطلب
من به همراه دوستم آقای جوگیر از منزل بیرون آمدیم که ناگه با کیسهای زباله بد بو جلوی درب مواجه شدیم.
عدهی کثیری از پشهها روی زبالهها مشغول پایکوبی بودند. و ظاهرا از فرصت استفاده کرده بودند و یک مراسم عروسی هم برگزار بود.
توی مراسم همهی پشهها نشسته بودند و فقط دستهایشان را به هم میمالیدند.خب شما که بلد نیستی دست بزنی نرو عروسی.
و خواهشا فقط در حد همان دست بماند و وارد مراحل بعدی نشوید.
من ضمن تبریک به آن دو نوخرزهره نوشکفته به همه زوجهای جوان توصیه میکنم. ساده بگیرید و ساده زندگی کنید. مثل همین دو پشهی جوان.
جوگیر: اه اه چه بوی بدی. امروز چه روز گندی بشود.
من: بهبه امروز حتما روز خوبی است. امروز حتما زبالههای درونمان را بیرون مینماییم.
جوگیر: بله.
من: بلـــــــــه.
مقداری که از خانه دور شدیم باران گرفت.
جوگیر: بدبخت شدیم. الان مثل پلنگ آبکشیده میشویم.
من: معمولا مثل موش آب کشیده میشوندها!
جوگیر: کسی که ما را نمیبیند بگذار جلوی خوانندها کلاس بگذارم
من: آهان. باشد.
جوگیر: الان باران میآید مثل پلنگ تو گل گیر میکنیم. نه اسب دربست گیر میآید و نه حتی الاغ. الان باز کرایه الاغ میرود بالا.
من: بهبه باز هم بوی باران و خاک آب خورده، وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا .(شوری28) و اوست کسى که باران را-پس از آنکه[مردم] نومید شدند- فرود مىآورد.(شوری28) امروز حتما دیگر روز خوبی است.
جوگیر: چرا من هرچه میگویم تو هی زرتی میزنی اندر ذوقم.
من: من اندر ذوق تو نمیزنم فقط تفال به خیر میزنم که خیر بشود.
جوگیر: یعنی چه؟
من: قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (یس19) [رسولان] گفتند: شومىِ شما با خود شماست. آیا اگر شما را پند دهند[باز کفر مىورزید؟ نه!] بلکه شما قومى اسرافکارید.» (یس19)
فال بد زدن مثلا بگوییم فلانی بدقدم است یا مثلا اگر کلاغ قارقار کند حتما اتفاق بد میافتد. اینها یا درجاتی از شرک است یا درجاتی از کفر. چرا؟ چون چیز یا کسی را بیشتر از خدا یا مستقل از خدا منشا اثر دانستهای. الطیرۀ شرک(بحار،ج55،ص322) و یا کفر است چرا؟ چون از رحمت خدا ناامید شدهای و معتقدی حتما اتفاق بد میافتد. . لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (یوسف87) زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمىشود.» (یوسف87)
فال بد زدن کفاره دارد. کفارهاش توکل برخداوند است. کفارۀ الطیرۀ التوکل (کافی،ج8،ص198) توکل یعنی اینکه: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً (طلاق3). هر کس بر خدا توکل کند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى خدا براى هر چیزى اندازهاى مقرّر کرده است. (طلاق3)
ممکن است کسی بگوید من خودم بارها امتحان کردم هر بار کلاغ قاقار کرده اتفاق بدی افتاده است. باید گفت: طائِرُکُمْ مَعَکُمْ . چون فال بد میزنی بد میشود. فال خوب بزنی خوب میشود. فال تو با خود توست. طائِرُکُمْ مَعَکُمْ
امام صادق(ع) الطیرۀ علی ما تجعلها ان هونتها تهونت و ان شددتها تشددت و ان لم تجعلها شیئا لم تکن شیئا. فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را میپذیری. اگر آن را سبک بگیری کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیری پر اثر میشود، و اگر به آن اعتنا نکنی، هیچ اثری نخواهد داشت.(تفسیرنمونه جلد6ص319)
برای همین میگویند بعد از خواب دیدن تعبیر خیر کن و برای هر کسی تعریف نکن.
تفالوا بالخیر تجدوه. کارها را فال نیک بگیرید تا آن را بیابید. مثلا پیامبر(ص) در صلح هدیبیه از اسم نماینده (سهیل بن عمرو) استفاده کردند و گفتند: من از نام سهیل تفال خیر میزنم که کار برای شما سهل و آسان میشود. (تفسیرنمونه جلد6ص318) یا پیامبر(ص) به خسروپرویز نامه نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند. او نامه را پاره کرد و در جواب مشتی خاک فرستاد. پیامبر(ص) نگفتند خاک بر سرمان شد. فال نیک زدند و گفتند: به زودی مسلمانان خاک او را مالک می شوند. (تفسیر المیزانجلد19ص126)
و همین طور هم شد.
جوگیر: زین پس چون تو چون کنم.
من: آری چون کن.
جوگیر: مثلا نگاه کن از پنجره آن دستشویی عمومی دود میآید حتما دارند کنجه سرخ میکنند.
من: دیگه نگفتم کلا واقعیت را نبین. گفتم فال خوب بزن.
جوگیر: آهان باشد. مثلا نگاه کن این زنبور را که گرد من میگردد. زنبور یعنی زنبور. من به زودی با زنی با موهای بور ازدواج مینمایم.
من: بله. خدا قسمت کند برایت زنی با موهای بور. چون رنگ کردن مو کاری است بس دشوار که بیلگیتس هم در هزینههای آن کمی تا قسمتی ابری همراه با رگبارهای پی در پی. باشد که با اینکه آب پشت سدها زیاد شده است در مصرف آب اسراف نکنیم.
در همین هنگام یک کالسکه جلوی پای ما ایستاد.
سوار کالسکه شدیم. و یک بانوای جوان در صندلی مقابل ما نشسته بود.
جوگیر نیشش را آنچنان گسترد که تمام فضای کالسکه گویا نیش بود.
آهسته گفت: فکر کنم موهایش بور باشد.
من: ای بابا. تو در هر چیز شورش را در میآوری.
جوگیر: ببخشید خانم شما موهایتان بور است.
در همین هنگام کالسکه آنچنان ترمزی کرد که قوزک پای من از گوش سمت چپ جوگیر بیرون زد.
کالسکهچی با عصبانیت در را باز کرد و گفت: آخر ای فاقد شعور تو چه کار به موهای دختر مردم داری؟
ادامه در پستهای بعد .
من: دوستم آقای جوگیر به دلیل گران بودن رنگ مو، دنبال بانویی موبور میباشند و نیتشان خیر است و قصد ازدواج دارند درست است مقدار کمی منگال هستند اما دلی دارند به زلالی تف بچه شش روزه.
جوگیر: مثال بهتر برای زلالی دل پیدا نکردی؟
من: نه. خواستم تاثیرگذار باشد.
کالسکهچی: منگال یعنی چی؟
من: منگال درواقع بر وزن چنگال است.
کالسکهچی: خب. وزنش را نگفتم معنیاش را گفتم.
من: جوگیر معنایش را تو توضیح بده.
جوگیر: معنایش در این مقال نمیگنجد. ان شالله یک مقال مناسب پیدا کردم، میگنجانم.
کالسکهچی: من پدر این دختر هستم. و ایشان آنشرلی با موهای قرمز هستند.
جوگیر: قرمز خوب است و آبی هم خوب است. بعدا هم که پیر شدند تیم ملی و رنگ سفید. چی از این بهتر.
پدر دختر وارد کالسکه شد و روبهروی ما نشست.
آن شرلی: من در کشور قلدریکا زندگی میکنم آیا شما میتوانید آنجا زندگی کنید؟
جوگیر: بله.
من: نخیر.
جوگیر: اینجا خواستگاری من است یا تو؟
من: بالاخره رضایت دوست در خواستگاری شرط است.
جوگیر: یک چیزی میگویی که خروس بشنود برای همیشه آواز را کنار میگذارد.
من: هنگام سپیدهام خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحهگری؟
جوگیر: محض ارا آیا؟
من: خیر جواب اشتباه است. یعنی که نمودند در آیینهی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
جوگیر: عجبا. خب حالا چرا من نمیتوانم بروم خارج زندگی کنم؟
من: زندگی در خارج دو حالت دارد. قبل از حکومت اسلامی و بعد از حکومت اسلامی.
قبل از حکومت اسلامی، هم میتوان در مدینه زندگی کرد، هم در مکه و هم غیره. اما بعد از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، همه باید بیایند در حکومت (مدینه) یا برای اهداف حکومت خدمت کنند. ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا باید به سمت حکومت اسلامی مهاجرت کنند.
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (انفال72) کسانى که ایمان آورده و هجرت کردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و کسانى که[مهاجران را] پناه دادهاند و یارى کردهاند، آنان یاران یکدیگرند؛ و کسانى که ایمان آوردهاند ولى مهاجرت نکردهاند هیچ گونه ولایتی با شما ندارند مگر آنکه[در راهِ خدا] هجرت کنند؛ و اگر در[کار] دین از شما یارى جویند، یارى آنان بر شما[واجب] است، مگر بر علیه گروهى باشد که میان شما و میان آنان پیمانى[منعقد شده] است، و خدا به آنچه انجام مى دهید بیناست. (انفال72)
پس بعد از حکومت اسلامی ایران در خارج از حکومت ماندن اشکال دارد مگر برای تحصیل یا علم که دوباره برگردند یا اینکه بروند آنجا و تبلیغ اسلام کنند. کارهای دیگر بکنند مخصوصا در قلدریکا پذیرفتن ولایت طاغوت است.
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ (آلعمران28) مؤمنان نباید کافران را به جاى مؤمنان به دوستى و سرپرستی بگیرند؛ و هر که چنین کند، نزد خداهیچ ارزشی ندارد، مگر اینکه از آنان به نوعى تقیّه کنید و خداوند، شما را از[عقوبت] خود مىترساند، و بازگشتِ[همه] به سوى خداست. (آلعمران28)
جوگیر: ولی این مخصوص حکومت امام زمان(عج) است.
من: عبارت لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم. نشان میدهد که مخصوص دوران امام زمان(عج) نیست. امام زمان(عج) مصداق کامل هستند. شرط استخلاف در زمین، ایمان و عمل صالح است که قبلا هم بوده و انجام شده است. این آیه مخصوص امام زمان(عج) نیست. بلکه امام زمان(عج) مصداق کامل است.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم.(نور55) خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین[خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین[خود] قرار داد،.(نور555)
اگر این تفکر در بین مسلمانان نخبه گسترش پیدا کند آنها طاغوتها را رها کرده به کشور اسلامی میآیند و خدمت میکنند و پایههای طاغوت که با این نخبگان اداره می شد، سست میشود.
عدهی زیادی از مردم عربستان، نماز و زکات را به جا میآورند اما ولایت طاغوت را پذیرفتند و اصلا در فکر انقلاب نیستند. ولایت یک چیز نظری نیست بلکه عملی است.
اگر دین فقط به نماز و زکات باشد کشور قلدریکا هم حمایت میکند. تازه به شما پول هم میدهد که مثلا در خود قلدریکا افطاری بدهید چنانچه اوباما داد. اما نماز و زکات بدون مبارزه با طاغوت. و مومنی که در قلدریکا زندگی میکند، مثل مردم عربستان، نماز و زکات بدون ولایت الهی دارد و ولایت طاغوت را عملی پذیرفته است
کسانی هم که مقابل امام حسین(ع) ایستادند یک مشت کافر از خدا بیخبر نبودند. آنها هم اتفاقا نماز و قرآن میخواندند خیلی هم خوب میخواندند، اما بدون ولایت الهی.
الصَّادِقِ ع قَالَ أَثَافِیُّ الْإِسْلَامِ ثَلَاثَةٌ الصَّلَاةُ وَ اَّکَاةُ وَ الْوَلَایَةُ لَا تَصِحُّ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا بِصَاحِبَتَیْهَ. سنگهای زیربنای اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگری درست نمیشود.(بحار، ج65 ،330)
و بدین سان ازدواجی شکل نگرفت.
مطلب طولانیه شما یه قسمتش الان بخونین فکر کنید ادامه مطلب نیست بعد از یه هفته دوباره بیان وبلاگ بعد بگین چه جالب ادامه هم داره و ادامه مطلب رو بخونین^o^.
روزی بر منزل تنی چند از مریدان دانشجو وارد شدم. مریدان همه در خواب بودند. وسط اتاق، بند رختی کشیده بودند و زیرشلواریهای رنگارنگشان همه آویزان بود. طراحی دکور یعنی این.
من نیز زیرشلواری راه راه آبی آسمانی خویش را به تن کردم.کِرِم بر لپ زدن لازم نیاید، خود زیرشلواری چهرهی انسان را درخشان می نماید.
غذایی روی اجاق بود. داخل قابلمه یک تکه مرغ بیشتر نبود. نگاهی به مریدان کردم و نگاهی به مرغ. یک مرغ جوابگوی چهار مرید نیست. اشک از گوشهی چشمانم جاری شد. و با اینکه بسیار ناراحت بودم اما تمام مرغ را خوردم، تا خدای ناکرده بین مریدان سر یک مرغ دعوا نشود.
چون مریدان بیدار گشتند و متوجه مرغ شدند، ساعتی چند با کلنگ دنبالم کردند اما بالاخره خسته شدند.
من: من میخواستم با این کار شما را نصیحتی بفرمایم.
مرید: الان زمان نصیحت نیست اکنون اینقدر گرسنه هستیم که ممکن است شما را به دو نیم تقسیم کرده و زیر رادیکال بگذاریم و جذرتان را بگیریم.
من: دوستان قیمت هر انسانی به اندازه همّت اوست. کسی که تمام همتش خریدن خانه باشد، قیمتش همان خانه است. کسی که تمام همتش زدن جوجه و نوشابه به بدن باشد، قیمتش همان است. کسی که همتش فرشته شدن و لقای الله باشد قیمتش همان است. همت شما، قیمت شما را مشخص میکند. فِی کَلِمَاتِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بِرِوَایَةِ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه. قیمت هر انسان به چیزی است که آن را نیکو میدارد. (بحارج1،ص165)
همت اکبر را بر آخرت بگذارید که باید به زودی بگذارید و بگذرید.
وَ قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ کَانَ هِمَّتُهُ مَا یَدْخُلُ بَطْنَهُ کَانَ قِیمَتُهُ مَا یَخْرُجُ مِنْ بَطْنِه. هر کس همتش آنچه داخل شکمش میرود باشد ارزش و قیمتش آن چیزی است که از شکمش خارج میشود.(جامع الأخبارص179 )
شایسته نیست مومن بدخوراک باشد و هی از غذا ایراد بگیرد.
اگر شما هدفتان از درس خواندن این است که فقط به رفاه و زندگی بیدغدغه برسید، همتی دون است.
أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ کَانَتِ الْفُقَهَاءُ وَ الْحُکَمَاءُ إِذَا کَاتَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً کَتَبُوا ثَلَاثاً لَیْسَ مَعَهُنَّ رَابِعَةٌ مَنْ کَانَتِ الْآخِرَةُ هِمَّتَهُ کَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ وَ مَنْ أَصْلَحَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاس. امیر المؤمنین (ع) فرمود: حکیمان و دانشمندان پیشین چون به یکدیگر نامه مینوشتند سه جمله مینوشتند که چهارمى نداشت: آنکه همتش را به کار آخرت گماشت، خداوند کار دنیاى او را کفایت میکند و آنکه باطن خود را اصلاح کند، خداوند ظاهرش را اصلاح فرماید و آنکه کارهاى میان خود و خدا را اصلاح کند خداوند کارهاى میان او و مردم را اصلاح فرماید. (الخصالج1،ص129)
تو برای آخرت کار کن، خدا دنیایت را درست میکند. اینقدر زور بیخود نزن. از نمازت نزن تا کاسبی کنی. از کاسبیات بزن و نماز سروقت بخوان، دنیایت را خدا درست میکند. در آیه زیر کلمه به تو چه نیست. اما انسان این برداشت را میکند: به تو چه که این قدر زور قوت زن و فرزند را میزنی. آقاجان ما از تو رزق نخواستیم. تو تمرکز اصلیات روی نماز خودت و آنان باشد. تو اهل تقوا باش، عاقبت و سرانجام نیکویش با من.
وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى (طه132) و خانواده خود را به نماز امر کن و خود بر آن شکیبا باش. ما از تو جویاى روزى نیستیم، ما به تو روزى مىدهیم، و فرجام[نیک] براى پرهیزگارى است. (طه132)
اکنون مقداری نان در آب مرغ تلیت کنید و غذایی تناول کنید.
مریدان: باشد ما ساده میخوریم اما این غذا انرژی ندارد. مخ در این حالت به تعطیلات در چوسان قدیم (از شهرهای کره) میرود.
من: مخ چهسان به چوسان میرود؟
مرید: چهسان و چوسان مهم نیست. مهم رفتن به تعطیلات است که حتمی است. استفاده از زیرشلواریها متنوع با رنگهای شاد در وسط اتاق.
ادامه مطلب
این مربع های کنار شکلک هم حوصله ندارم پاک کن. به خوبی و گلی خودم ببخشید ^o^
پیش استادالعلما رفتم و گفتم: استاد من آمدهام تا در خدمت شما مراحل سلوک را طی بنمایم.
استادالعلما: تو اکنون آمادهی نماییدن نیستی. اگر بنمایی نمایت خراب میشود. مصالح گران است و درست کردن نما کاری است بس دشوار.
شنگولالعلما: استاد! من شنگولالعلما هستم. مرا دست کم نگیرید.
استادالعلما: باشد. هر اشتباهی که انجام دادی یک پس گردنی میخوری؟
من: چرا؟
استادالعلما: برای اینکه هم ادب شوی و هم صدایش باعث خنده و شادی خوانندگان میشود. این شرط من است.
من: ای استادالعلمای کلک! خوانندگان که صدایش را نمیشوند.
استادالعلما: ادب لطفا. بالاخره که میتوانند صدایش را تصور کنند.
من: باشد.
استادالعلما: اولین مرحله سیر و سلوک صمت و سکوت است.
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
خداوند دوگوش داده و یک زبان. پس بیشتر گوش بده و کمتر حرف بزن. شاید بتوان گفت قدرت ماندگاری از طریق گوش بیشتر از چشم است. برای همین در آیه زیر اول سمع آمده است بعد بصر. و شاید بتوان گفت: دریافت رزق معنوی از طریق سمع بیشتر است. پس همواره گوش خود را به موعظه عادت بده. قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ .(یونس31) بگو: کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مىبخشد؟ یا کیست که حاکم بر گوش و دیدگان است؟.(یونس31)
علی(ع) به یکی از یارانش می فرمایند: مرا موعظه(نصیحت) کن. عرض میکند: یا علی من که باشم که بتوانم شما را موعظه کنم. امام میفرماید: در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست. (شهیدمطهری،دهگفتار،ص224)
برای همین گاهی مراجع در مراسمات عزاداری، با اینکه خود عالمند سخنران دعوت میکنند.
من: باشد فهمیدم. زین پس سیدی بزرگان سخن را تهیه مینمایم و هر شب گوش میدهم و درسهایم را بلند بلند میخوانم.
استادالعلما: سیدی هنوز اختراع نشده است. رادیو معارف گوش فرا ده.
من: وقتی سیدی هنوز اختراع نشده، رادیو معارف اختراع شده است؟!
و بلند بلند خندیم که استاد یک پس گردنی به من زد.
من: آخر چرا؟
استادالعلما: احترام بزرگتر واجب است. وقتی بزرگتر سهوا حرف اشتباهی میزند، اشتباه او را به رویش نیاور. سکوت یادت نرود. فکر کن، بعد حرف بزن. وقتی پدر یا مادرت به جای ساندوچ میگوید سانجوید، نخند. احترام نگه دار. وقتی به واتسآپ میگویند سافتاب، نخند. احترام نگه دار.
من: باشد. فهمیدم.
استادالعلما: صمت و سکوت با هم فرق دارد و در حدیث زیر تفاوت آمده است. صمت خاموشی پایدار است و سکوت خاموشی از سخن گفتن در زمان خاص. آهنگ متن عربی حدیث نشان میدهد، گفتار حضرت علی(ع) است.
وَ بَخْ بَخْ لِعَالِمٍ عَمِلَ فَجَدَّ- وَ خَافَ الْبَیَاتَ فَأَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ- إِنْ سُئِلَ نَصَحَ وَ إِنْ تُرِکَ صَمَتَ- کَلَامُهُ صَوَابٌ وَ سُکُوتُهُ مِنْ غَیْرِ عِیٍّ جَوَابٌ. و به به دانشمندى که عمل و کوشش دارد و میترسد از قبر، آمادهى آن مىشود. و اگر از او بپرسند جواب مىدهد و گر نه خاموش(صمت) است. سخنش درست و خاموشى(سکوت) او براى ناتوانى از جواب نیست. (بحار ج74 ص241)
صمت بدون تفکر و مدیریت خودگویی به درد نمیخورد. برای همین اول گوش را گفتم و بعد صمت. تو در خاموشی خود باید فکر مفید داشته باشی در آیات و روایات و در سخنرانیهایی که گوش دادهای در خلقت آسمان و زمین و . تفکر کن.
وگرنه مشغول خودگویی منفی میشوی. چرا فلان کس به من سلام نکرد؟ چرا فلانی به من تعارف نکرد؟ چرا خانهام کوچک است؟ چرا همسرم غرغر میکند؟ و هی زرت اندر زرت مینشینی و فکر چرت اندر پرت میکنی. بانوانی که گاهی دلشان میخواهد قوم شوهر را با بیل نوازشی چند دهند، برای این است که اوقات بیکاری دارند و خودگویی منفی . و مجردی که به سمت شهوت میرود برای این است که اوقات بیکاری دارد و خودگویی شهوی. یعنی صمت بیتفکر مفید، خطرناک است.
وَ مِنْ ذَلِکَ قَوْلُهُ ع کُلُّ قَوْلٍ لَیْسَ لِلَّهِ فِیهِ ذِکْرٌ فَلَغْوٌ وَ کُلُّ صَمْتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرٌ فَسَهْوٌ وَ کُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَلَهْو. و از سخنان آن حضرت است که فرمود: هر گفتارى که ذکر خدا در آن نباشد (و خدا در آن یاد نشود) آن گفتار لغو و بیهوده است، و هر خاموشى(صمت) که اندیشه در آن نباشد، غفلت و فراموشى است، و هر نگاه کردنى که پند و عبرت در آن نباشد سرگرمى بیهوده است. (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص 298)
من: باشد فهمیدم. اول فکر مفید، دوم صمت، سوم سکوت به موقع.
استادالعلما: از فردا آموزش عملی تو آغاز میشود اکنون به خانه برو و فردا بحضور.
من: بحضور یعنی چه؟
استادالعلما: یعنی بیا.
من: باشد.
فردا با سر شکسته به نزد استاد رفتم.
استادالعلما: چرا سرت شکسته است.
من: به نزد نامزد خویش در منزل پدرشان رفتم و صمت را اجرا کردم اما نمیدانم ناگهان چرا با ته کفش بر وسط سر من زد.
استادالعلما خندهای کرد و گفت:
ادامه مطلب
در همین هنگام ناگهان مردی جوان بر ما وارد شد و پرسید: جناب استادالعلما به داد من برسید، من عاشق دختری پولدار و باایمان شدهام، در حالی که خود فقیرم. چه کنم؟
من چون خوشحالان گفتم: اصل ایمان است مثلا ازدواج پیامبر(ص) و .
که ناگهان استاد با پایش رو پایم کوبید.
و بلند گفتم: آی
جوان: چه شد؟!
من: هیچ. فقط میخواستم بگویم آی در زبان فرنگ یعنی من.
جوان: عجبا. آی I یعنی من. چه حکمتها و چه اشاراتی میدانید.
جوان: او سوار خیل المسومهی خود میشود و به کلاس قرآن میرود. در خانه کارهای هنری میکند. آخر هفتهها معمولا با خانواده به باغشان میرود. مسافرت را بسیار دوست دارد. من شرایطم را گفتهام او هم قبول کرده است. کمی میترسم، آیا ازدواج بنمایم؟
استادالعلما: با او ازدواج نکنی بهتر است.
من: چرا آخر؟ کمی تامل کنیم.
استادالعلما: تو اصلا میدانی خیل المسومه چیست؟
من: نمی دانم.
استادالعلما: وقتی میگویم قرآن نمیخوانی قبول کن. خیل المسومه یعنی اسب شاسی بلند. زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ .(آلعمران14) دوستىِ خواستنیها[ى گوناگون] از: ن و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهاى نشاندار و برای مردم زینت داده شده است.(آلعمران14)
من: ولی استاد او کلاس قرآن میرود. پیامبر(ص) هم با حضرت خدیجه(س) که از ایشان بسیار غنیتر بود، ازدواج کردند. معیار برتری تقواست. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم که آن دختر هم معلوم است که قرآنخوان است.
ادامه مطلب
در راه ناگهان با یک جوان خام برخورد کردم. وتنهام به تنهی او خورد.
او گفت: اوهوی چشمت را باز کن.
من: تو خودت چشمت را باز کن.
استادالعلما محکم زد توی سرم.
آن جوان خندید و رفت.
من: آخر چرا؟
استادالعلما: برای اینکه آن جوان نیمپز بود و تو به خوانندگان گفتی او خام است. درضمن تنظیمات عزت و ذلتت به هم ریخته بود، خواستم به تنظیمات کارخانه باز گردد.
من: یعنی چه؟!
استادالعلما: مردان یک عزت و یک ذلت دارند و بانوان دو عزت و دو ذلت. با درجات متفاوت.
من: استاد. این کار من دلیل داشت. در حدیث است که ردّ الحجر من حیث جاءک فانّه لا یردّ الشّرّ الّا بالشّرّ. بر گردان سنگ را از آنجا که آمده ترا، پس بهدرستى که برگردانیده نمىشود بدى مگر به بدى. (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص33)
مراد اینست که گاه هست که تلافى بدى به بدى مثل آن باید کرد و تا چنان نکنى صاحب آن ترک آن نکند بلکه بیشتر و بدتر کند.
و دوم اینکه آیهای هست که میگوید. عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا .(اسراء8) امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند، و[لى] اگر بازگردید[ما نیز به کیفر شما] بازمىگردیم.(اسراء8) ان عدتم ما نیز عدنا.
استادالعلما: خودت میآیی بزنم پس گردنت یا تو خود میزنی.
من: استاد. مگر باز اشتباه گفتم؟
استادالعلما: آری.
من: بنشین برویم سوار گاری.
استادالعلما: انصافا شوخی از این بیمزهتر به ذهنت نرسید.
من: انصافا نه. اگر بیمزهتر بود حتما میگفتم. در صداقت من شک نکنید.
استادالعلما: چرا آیه را نصفه خواندی؟ چرا تا آخر نخواندی؟ تقطیع آیه و تفسیر نمیدانی یعنی همین. کامل آیه این است. عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیراً (اسراء8) فضای إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا فضای مقابل با دشمنان خارجی است نه دشمنان داخلی. به دلیل وجود کافرین در آخر آیه. آن حدیث هم اولویت با دشمنان خارجی دارد و در بعضی موارد محدود پس از طی مراحل امر به معروف و نهی از منکر دشمنان داخلی. باید تنظیمات عزت و ذلت را بر تو روشن بنمایم تا دیگر این گونه ننمایی.
من: باشد. شما روشن کن ما هم جوشن میکنیم.
استادالعلما: آیا تو شب پیش در یخچال سکنی گزیده بودی؟
من: هوا گرم بود و کنترل کولر هم دست پدر. چارهای جز این نداشتم. شما از کجا فهمیدید؟
استادالعلما: از میزان یخی شوخیهایت.
من: حال تنظیمات عزت و ذلت را بفرمایید.
استادالعلما: انسان در برخورد با دیگران همواره میتواند با عدل یا احسان برخورد کند. اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى.(نحل90) در حقیقت، خدا به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد.(نحل90) هرچه قرابت و خویشاوندی نزدیکتر شود إیتاءِ ذِی الْقُرْبى یعنی احسان تو باید بیشتر شود و عدالت پایینتر آید.
مثلا پدر و مادر که به ما خیلی خیلی نزدیکند دیگر اصلا برخود عادلانه با آن هم نمیشود کرد. فقط احسان. وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا.(نساء36) و بالوالدین عدلا و احسانا نداریم. فقط احسان داریم. پدرت کنترل کولر را برداشت تو نمیتوانی کنترل تلویزیون را برداری و با عدالت برخورد کنی. کنترل تلویزیون را هم باید به او بدهی. این میشود برخورد با احسان.
در برخورد با دوستان و خویشان تو بهتر است عفو و صفح داشته باشی. اما در برخورد با همسر که به تو از بقیه نزدیکتر است سه مرحله را باید اجرا کنی. یعنی احسان بیشتر باید داشته باشی. هم عفو(گذشت) هم صفح(ترک سرزنش) هم مغفرت(فراموش کردن). تنها جای قرآن که این سه مرحله کنار هم آورده شده است اینجا یعنی حوزه خانواده است.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (تغابن14) اى کسانى که ایمان آوردهاید، در حقیقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمایند، از آنان بر حذر باشید، و اگر عفو و صفح و مغفرت داشته باشید، به راستى خدا آمرزنده مهربان است. (تغابن14) کسانی که با همسرشان مدام قهر میکنند و طرف مقابل باید دهبار غلط کردم بگوید تا او را ببخشد و فراموش هم نمیکند یعنی اینکه تنظیمات عفو و صفح و مغفرت او خراب است. باید برود و خود را تعمیر کند. باید انسان متخلق به اخلاق الله شود یعنی همان طورکه خداوند سریع الرضا هست، ما هم سریع الرضا بشویم. یک نفر برای آشتی کردن با ما ده بار غلط کردم نگوید.
من: استاد آیا اقوام همسر را میتوان جزء قوم کافرین محسوب کرد یا نه؟ این خیلی مهم است.
ادامه مطلب رو هفته بعد بخونید چون دو قسمت از سریال با هم پخش شده مثل آی فیلم (^o^)
ادامه مطلب
شما بعد از خواندن این قسمت، از شنیدن خبر طلاق زن و شوهر دکتر یا پولدار یا زن و شوهر مذهبی تعجب نمیکنید. میگویید حتما قانتات را درست تفسیر نکرهاند. شونصد ساعت تفسیر آیه ای حساس را دارم توی چند صفحه میگویم طولانی میشود خب
شب هنگام وارد مسجد همی شدم تا اندکی عبادت بنمایم. ناگهان متوجه شدم استادالعلما در گوشهی مسجد مشغول عبادت است.
به نزد ایشان رفتم و گفتم سلام اوس.
استادالعلما: سلام اوس دیگر چه مدل حرف زدن است؟
من: چون شب هنگام بود و خستگی بر جسم غالب، گفتم کلمه استاد را دو قسمت بنمایم. اوس را اول بگویم و تاد را هم هر وقت خستگی از تن به در رفت.
استادالعلما: انسان همیشه باید امید داشته باشد. تو هم خوب میشوی پسرم. فقط ناامید نشو.
من: استادالعلما شوخی مینمایم.
در کنار استاد ساعتی چند مشغول عبادت شدم. چشمانم را خواب رفت.
من: شما نمیخواهید به خانه بروید؟
استادالعلما: نه.
من: چیزی شده است؟
استادالعلما: چه چیزی مثلا؟
من: cheeze همان پنیر است. پنیری شده است؟
استادالعلما: تو نمیتوانی مثل بچه آدم حرف بزنی؟
من: بچه آدم منظورتان قابیل است یا هابیل؟
استادالعلما: گویا باید از دمپایی ابری استفاده بنمایم؟
من: استاد رحم بنمایید. نکند شما را از منزل بیرون راندهاند؟
استادالعلما: نه. مرا بیرون نراندهند. من خود، خودم را بیرون راندهام.
با خنده گفتم: ای بابا استاد شما هم مثل من برون رانده شدهاید؟
استادالعلما: نخند بیادب! زن را که نمیتوان در خلوت شب بیرون کرد. در نتیجه خود برون شدم.
من: ببخشید. شما که به همه مشاوره میدهید دیگر چرا؟
استادالعلما: أزهد النّاس فی العالم أهله و جیرانه. خانواده و همسایگان مرد دانشمند از همه مردم نسبت به او بىرغبتترند. (نهج الفصاحةص: 207) حرفهای من برای تو جذاب است چو من در نظر تو استاد هستم. اما خانواده من، مرا استاد نمیبیند چون نزدیک آنها هستم. مرا یک آدم معمولی با کارهای معمولی مثل خواب و خوراک و میبینند. پس طبیعی است که من هم با همسرم دعوایم شود.
من: خب شما که دانایید چرا آن را حل نمیکنید؟
استادالعلما: من راه حل را میدانم اما او قبول نمیکند چون أزهد النّاس است. در این مواقع یک فرد سومی که او قبولش دارد باید بیاید و همان حرفهای من را به او بزند تا قبول کند. یا من روی خودم کار کنم تا صاحب نفس شوم. و نفسم در او اثر کند. من اکنون دارم برخورد یونسی(ع) میکنم؟
من: برخورد یونسی(ع) چیست؟
استادالعلما: برخورد یونسی(ع) یعنی هر اتفاقی بدی که میافتد تقصیر من است نه خدا.
من: بیشتر مرا روشن بنمایید.
استادالعلما: برخورد شیطانی یعنی اینکه در اتفاق بد، همه چیز تقصیر خداست. و برخورد یونسی(ع) یعنی اینکه خدا پاک است همه چیز تقصیر من است. شیطان به خدا میگوید: قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ (اعراف16) گفت: پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى، من هم براى[فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.(اعراف16) شیطان نمیگوید من اشتباه کردم و به بیراهه رفتم. میگوید خدایا تو مرا به بیراهه افکندی. و حضرت یونس(ع) بعد از اعلام توحید لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ اولین چیزی که میگوید کلمه سبحان است. سُبْحانَکَ یعنی خدای تو پاکی. اشتباه از تو نیست. و دومین چیزی که میگوید این است. تقصیر خودم بود إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ.
. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ (انبیا87) معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، راستى که من از ستمکاران بودم. (انبیا87)
علت اینکه روی ذکر یونسیه این قدر تاکید میشود این است که دقیقا نقطه مخالف شیوه شیطانی است. اگر الان در یک وضعیت افتضاحی هستی برخورد یونسی(ع) کن تا نجات پیدا کنی. فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ (انبیا88) پس[دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را[نیز] چنین نجات مىدهیم. (انبیا88) کذلک یعنی مثل یونس(ع) باش تا نجاتت بدهیم. بخواهی شاخ بازی در بیاوری و مدل شیطان بگویی خدایا این چه تقدیری است که برایم رقم زدی و اینها، مثل چیز در چیز میروی.
من: مثل خر در گل؟
استادالعلما: نه. مثل آهو در عسل گیر میکنی.
من: آخر تا الان چه کسی دیده که آهویی در عسل گیر کرده باشد؟
استادالعلما: وقتی خدا بخواهد میشود. مثل من که آهویی هستم در عسل.
من: حالا چه مشکلی پیش آمده؟
استادالعلما: اگر فکر کردی یک بانوی مومن تنظیمات عزت و ذلت را براحتی میپذیرد و قبول میکند و طبق حدیث الْعَزِیزَةَ فِی أَهْلِهَا الذَّلِیلَةَ مَعَ بَعْلِهَا باشد کاملا در اشتباهی.
من: حتما حرف غیرمنطقی میزند و منطق را هم قبول نمیکند.
استادالعلما: اتفاقا ظاهری کاملا منطقی دارد. خیالت راحت!
من: چطور؟
استادالعلما: بانوی ما از طریق فیلم و سریالهای ما، افکار فمنیستی در ناخودآگاهش رفته است و آیهی قرآن را هم به جای اینکه از مفسر بپرسیم از فقیه و منظر فقهی می پرسیم یعنی هم توجیه به ظاهر عقلی دارد و هم توجیه به ظاهر قرآنی.
من: بیشتر بنمایانید.
استادالعلما: توجیه بانوان این است که زندگی مشترک یعنی همفکری با هم و هر دو با هم تصمیم بگیرند. مدیریت دو نفره. هر که استدلالش قویتر بود او باید تصمیم نهایی را بگیرد. و کلمهی قانتات را هم میدهند دست فقیه و نه مسفر. .فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ .(نساء34).پس، نِ درستکار، فرمانبردارند[و] به پاس آنچه خدا[براى آنان] حفظ کرده، اسرار[شوهرانِ خود] را حفظ مىکنند.(نساء34) قانتات را فقهی و با توجه به کلمه نشوز در حالت مینیمم در نظر میگیرند و میگویند. قانت یعنی اطاعت در امور جنسی و خارج نشدن از منزل به شرط عدم ضایع شدن حقوق شوهر. . کم بگم دعوا می شود (^o^) شاهکار روانشناسی آیه34 نساء است که ما ها بلد نیستیم توضیح دهیم.
قنوت عبارت است از دوام طاعت و خضوع (تفسیرالمیزان جلد4ص544)
در صورتی که قانتات یک کلمه اخلاقی است نه فقهی که با نشوز ترجمه شود. قانتات باید با عبارت قبل آن یعنی فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم ترجمه شود.
من: استاد هر که استدلالش قویتر است او باید تصمیم نهایی را بگیرد خب؟
استادالعلما: اکثر اختلافات، اختلاف سلیقه است نه اختلاف استدلال. مثلا یکی میگوید ساعت دو برویم، یکی میگوید ساعت سه برویم. هیچ کس کوتاه نیاید دعوا میشود.
در اختلافات هر کس استدلال خود را کاملا قویتر میبیند و دعوا میشود. بانوان از منظر جمال نگاه میکنند و استدلال خود را قویتر میبینند و مردان هم از منظر جلال نگاه میکنند و استدلال خود را قویتر میبینند. مثلا قرار است مهمانی بدهند. زن از منظر جمال میگوید سه نوع غدا بدهیم، چون وقتی آنجا مهمان بودیم آنها هم همینکار را کردند. و اکرام مهمان هرچه بیشتر، بهتر. و مرد میگوید دو نوع غذا بدهیم. سه نوع اسراف است. زن از منظر جمال میگوید غذای سوم یک دسر ساده است، اسراف نیست. جلوی خانودهام بدون دسر آبرویم میرود. مرد میگوید آبرو در سادگی است و ایمان و نه دسر. زن میگوید حوزه آشپزخانه مربوط به من است. مرد میگوید تامین مالی بر عهده من است. استدلالهای زن جمالی و استدلالهای مرد جلالی. و هر دو هم توجیه دینی دارند. یکی میگوید اکرام مهمان. یکی میگوید اسراف نکردن.
و به همین راحتی در یک خانوادهی دو مدیریتی دعوا ایجاد میشود و هر دو هم استدلال خود را قویتر میبینند.
من: استاد همسر انسان همراه ماست. در تصمیمها او هم باید شرکت کند؟
ادامه مطلب
در مطلب زیر قانتات را گفتم که دو مدل ترجمه کنیم دو مدل زندگی کاملا متفاوت تولید میکند. حالا دو کلمه دیگرمیخواهم بگویم.
آیاتش را ننوشتم فقط آدرس دادم برای تحقیق. شاید یه کم پیچیده به نظر بیاد. و در حوصله همه نگنجد. اما شاید به شما کمک کند تصورتون از دو کلمه در قرآن عوض شود و بگویید عجب. چه نکات پنهانی
مطلبی که در اینجا گفته میشود فقط و فقط یک نظریه است ممکن است درست باشد و ممکن است کاملا و بالکل اشتباه باشد. و این نظریه را باید یک مرجع تقلید و نه حتی یک معمولی بررسی کند. نه من که اصلا درسش را هم نخواندهام.
نظر من این است که امام زمان(عج) میآیند و بر اساس قرآن حرف میزنند اما ما چون از قرآن فاصله داریم فکر میکنیم علم جدیدی است.
امام زمان(عج) چند کلمه را معنی میکنند و سیستم بهزیستی بالکل عوض میشود.
فرض کنیم دور از جان شما و من، اجاق یا بخاری یا شومینهی من کور است و بچهدار نمیشوم. چه خاکی باید توی سرم بریزم؟ خاک جواب نمیدهد باید بتن با قدرت مقاومت بالا به سرم بریزم.
یا باید بروم مثلا زن دوم بگیرم که لینچان و بروسلی با هم میآیند و مرا از وسط به دو نیم تقسیم میکنند و زندگی میپاشد به در و دیوار در این زمان یا باید بروم توی یکی از این روستاها یک زنی که چهل و پنج تا بچه دارد و فقیر است از او خواهش کنم بچه چهل و پنجمش را به من بدهد، که کلی دردسر دارد . یا باید بروم مراحل هزینهبر درمان ناباروری را طی کنم یا باید بروم بهزیستی. فرض کنیم من گزینه بهزیستی را انتخاب کردم.
بهزیستی بروم میگوید تو باید مقداری از اموال یا نصف مالت را به نام یتیم کنی. من میگویم اگر بچه خودم هم بود و به من میگفت نصف اموالت را به نام من کن آنچنان میزدم توی گوشش که اسم و فامیل من و خودش و مادرش و همسایهها را تا ده خانه آن طرفتر، همه با هم یادش برود.
حالا فرض کن یواشکی ساندویچ مغز خر را که توسط همسرم تهیه شده است، خوردم و راضی شدم اموالی را که ندارم بزنم به نامش . محرمیت فرزند را چه کار کنم؟ دختر آوردن راحتتر از پسر است. باید صیغهی دختر را به پدرم بخوانم البت اگر پدرم زنده باشد. دختر میشود نامادری من و اینگونه با من محرم میشود. اما اگر پسر بخواهیم چه خاکی به سر کنیم. اگر صیغهی پسر را با فرض اینکه پدرزن فوت شده به مادر زن بخوانیم که به دختر مادرزن که همسر من است محرم بشود باز هم محرم نمی شود چرا؟ برای اینکه طبق یکی از آیات سوره نساء باید رابطه شویی زن شوهر فوت شده برقرار شود تا محرمیت با همسر من ایجاد شود. پس باید دنبال راه دیگر بگردیم. خلاصه یک دردسر و کار پیچیده و خر اندر خر و شیر اندر شیری است که نگو.
و من سراغ ندارم که ائمه از این قانونهای محرمیت استفاده کرده باشند. شما سراغ دارید بگویید.
ما چند کلمه از قرآن را درست ترجمه کنیم تمام این مشکلات حل میشود.
و آن کلمه ما ملکت ایمانکم است. در اکثر ترجمهها زیر این عبارت نوشته شده کنیز یا غلام یا برده و کلا خودشان را راحت کردهاند اما این معنی قدیم بوده. الان معنی دیگر میدهد.
بالاخره وقتی یک عبارتی چندین بار در قرآن تکرار میشود یک مقدار انسان باید شک کند. نکند چیز دیگری هم منظور بوده است؟
ادامه مطلب
در دانشگاه گوتانگوشیسانگمانگ داشتم برای خود همی راه میرفتم که تنی چند از بانوان مرا شناختند و به زور مرا وارد سالن همایش کردند تا سخنرانی کنم.
پشت بلندگو رفتم و بلند داد زدم دوستان توجه کنید.
مراقب به سمت من حرکت کرد و با مشت آنچنان به پس کلهام زد که با کله رفتم اندرون میز.
مراقب: حتما میخواهی بپرسی چرا؟
من: آری.
مراقب: آخر این بانوان محترم دوستان تو هستند؟ نه واقعا میخواهم بدانم اینان دوستان شمایند که میگویید دوستان توجه کنید.
من: بر من ببخشایید.
بلندگو را سرجایش درست کردم گفتم: لطفا به من توجه کنید حرفهای مهمی میخواهم بزنم.
بعد که همه توجه کردند، گفتم:
بهشت زیرپای بانوی کارمند با ساعت کاری زیاد نیست.
بهشت زیر پای بانوی قهرمان جهان نیست.
بهشت زیر پای بانوی پولدار زیبارو نیست.
بهشت زیر پای بانوی قویتر از مردان نیست.
بهشت زیر پای مادران هم نیست.
در همین هنگام ناگهان بلندگو قطع شد.
همه بانوان از جایشان بلند شدند. سکوت عجیبی همه جا را فرا گرفته بود.
ادامه مطلب
این پست ثابت است و طبقه پایین جدید می شود. ^_^
لطفا سوالات قرآنی رو اینجا در این پست از من بپرسید.
قبلا در همه وبلاگ ها این متن بود الان باز می ذارم.
یا تایید می کنم و زیرش جواب می دم یا تایید نمی کنم و خصوصی جواب می دم. یا خصوصی رو بدون نام عمومی می کنم و جواب می دم. می تونید با اسم مستعار یا ناشناس سوال بپرسید.
من مهندسی خوندم پس جواب های من جواب های یک عالم نیست جواب های یکی هست که مطالعه آزاد در دین داشته.
اگر جوابم قانع کننده نبود می تونید به دفاتر مراجع تقلید خودتون یا سایت های معتبر پاسخ به سوال دینی در اینترنت مراجعه کنید که خیلی زیادند. علی برکت الله.
مطالب وبلاگ بلند است چون بلد نیستم کوتاه بنویسم و اینجا کتاب است و دفترچه خاطرات نیست. اگر اعتراض دارید یک بادکنک گاز بزنید تا کمی آرام شوید..
من و استادالعلما در راه میرفتیم که ناگهان گروهی از مغولان به سمت ما حمله کردند و توسط آنها محاصره شدیم.
استادالعلما: حالا به نظرت چه کار کنیم؟
آهسته گفتم: استاد! جیغ بزنیم؟
استادالعلما: خجالت بکش.
من: نه استاد فکر بد نکنید. جیغ بزنیم و موهای هم را بکشیم، فکر کنند ما دیوانه هستیم. مثل بهلول که همه فکر میکردند دیوانه است و کسی با او کار نداشت.
استادالعلما: جلوی خوانندگان زشت است.
من: استاد! یا مرگ یا جیغ.
ناگهان استاد موهای مرا گرفت و من هم موهای استاد را.
من: استاد یواش بکش. خیلی بدی.
بعد ناگهان فرماندهی مغولان گفت: آیا شما استادالعلما هستید؟
من و استاد از حرکت ایستادیم و دستها را انداختیم و موهایمان را صاف کردیم.
استادالعلما آهسته گفت: ای بر پدرت
من: ای بر پدرم چه؟
استادالعلما: ای بر پدرت درود و دو صد بدرود.باز خوب شد جیغ نزنیدیم.
بعد استاد بلند گفت: من خودم هستم. بفرمایید.
فرمانده: مشکلی برای دو پسر رئیس ما پیش آمده است. از شما میخواهیم با نصیحتهایتان آن دو را به حالت عادی برگردانید.
استادالعلما: مشکل چیست؟
فرمانده: یکی از پسران عاشق لیلا نامی شده بود. برادر او بیخبر از این عشق، به خواستگاری لیلا رفت و با او ازدواج کرد. حال هر دو دیوانه شدهاند. یکی از فراق لیلا و دیگری که ازدواج کرده از اذیتهای لیلا.
استادالعلما: انشاءالله اگر بتوانم کمک میکنم.
وقتی به آنجا رسیدیم. یک بلندگو وجود داشت و جمعیتی که منتظر سخنرانی استاد بودند. دو پسر هم در جایگاه مخصوص خودشان نشسته بودند.
من: استاد من میتوانم سخنرانی کنم؟ من خیلی بلندگو دوست میدارم لطفا اجازه دهید.
استادالعلما: باشد. خرابکاری نکنیها.
من: باشد.
پشت بلندگو رفتم و گفتم: سلام دوستان. نه دوستان نه. چرا نه. سلام دوستان دیگه. بله درست است سلام دوستان.
بعد ناگهان مراقب آمد یک پس کلهای به من زد.
من: ای بابا تو مال داستان قبل هستی. عجب گیری کردیما. اینان همه مَردند. سلام دوستان اشکال ندارد.
مراقب: این را زدم که حواست به دکمهی بلندگو باشد.
دوباره بلند گفتم: سلام دوستان. عشق زمینی وجود ندارد.
ناگهان همه مغولان همه با هم از جایشان بلند شدند. من هول شدم بلندگو از دستم افتاد. و رفت لای چوبهای کف صحنه گیر کرد.
هر چه زور میزدم بلندگو در نمیآمد.
همه مغولان تیر داخل کمان گذاشتند، در همین هنگام استاد یک پرش نینجاگونه کرد و روی صحنه آمد و بلند داد زد و گفت: او راست میگوید عشق زمینی وجود ندارد. بگذارید من توضیح دهم.
ادامه مطلب
برای تدریس ریاضی وارد کلاس مهندسی دخترها شدم.
همگان بلند شدند. اکثر دخترها بد پوشش بودند.
از قیافهها فهمیدم خیلی به شنیدن سخنان من اهمیت میدهند. چون عدهای گوششان را از روسری بیرون گذاشته بودند تا بهتر بشوند و از سخنان گهربار من بهتر بتوانند استفاده کنند.
هر چند که کار بیتاثیر و گناهی بود و انسان یاد آینهبغل بلدوزر میافتاد اما به هر حال کاری از دست من برنمیآمد.
شروع کردم به تدریس.
در همین هنگام ناگهان سوسکی روی میز قسمت استاد پیدا شد. سوسک با سرش رو به همگان سلامی کرد و او هم پای درس من نشست.
بانوان همه جیغ برآوردند که هان ای استاد سوسکی در کمین نشسته و آرام از همگان برده است.
گفتم: هیچ میدانید بدترین کاری که میشود با سوسک کرد چیست؟
همگان گفتند: نه.
گفتم: به جای اینکه با دمپایی بزنی بر سرش، با بیاعتنایی از کنار او رد شوی. این کار از صد عدد فحش بر آن سوسک بدتر است.
همگان از این سخن من در شگفت شدند و درسها گرفتند و زان پس ایستاده به سخنان من گوش فرا دادند.
من که دیدم همگان این همه مشتاقند که ایستاده گوش میدهند با خود همی فکر کردمی که اکنون الان است و اکنون بعدا نیست. و لذا گفتم:
مهندس واقعی تمام حدود شرع را رعایت میکند و همواره شاکر است. اگر نیست، مهندس واقعی نیست.
دختری جوان زان سخن برآشفت و گفت چرا؟
گفتم: عدد تقسیم بر بینهایت میشود چه؟ میشود اپسیلن یا عددی نزدیک به صفر.
دوم: بینهایت منهای هشت یا عدد میشود چه؟ میشود بینهایت.
هر مهندسی که دو جواب بالا را بداند، مقید به شرع و شاکر میشود.
دختر جوان گفت: استاد چه ربطی دارد؟
من: جوابش روشن است. عمر ما در آخرت بینهایت سال است. عمر ما در دنیا مثلا صد سال. صد تقسیم بر بینهایت میشود اپسیلن سال. عمر ما نسبت به دنیا صد سال است. عمر ما نسبت به آخرت اپسیلن سال یا چند ساعت است. وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهار.(یونس45)
و روزى که آنان را محشور و جمع میکند، گویى جز به اندازه ساعتى از روز (در دنیا یا برزخ) نماندهاند .(یونس45)
غیر ممکن است کسی مهندس باشد و بداند کل زندگی در دنیا حدودا چند ساعت است و حدود شرع را رعایت نکند. چند ساعت ارزش ندارد آدم این همه غصه دنیا بخورد و گناه کند. چند ساعت تحمل کن.
طبق قانون احتمالات اگر فقط و فقط یک درصد حرف قرآن درست باشد، ده یا بیست سال ضرر نمیکنیم. بینهایت سال عذاب است و بینهایت سال ضرر میکنیم. درصد آنطرف خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ است. قابل ریسک نیست. بینهایت عمر در پیش است. بینهایت یعنی بینهایت. اگر خواب میبینیم یعنی روح وجود دارد. اگر روح هست پس عمر ما بینهایت است. بزرگترین هشدار و یادآوری عمر بینهایت ما همین خواب است.
این قانون از راه دومی هم قابل اثبات است. در این دنیا چهار بعد داریم. طول و عرض و ارتفاع و زمان. اگر کسی بتواند با ریاضت شرعی وارد بعد زمان آخرتی شود، میتواند طیالارض کند. یعنی مثلا هزار رکعت نماز را در چند دقیقه بخواند یا مسافت طولانی را در چند ثانیه طی کند. در قیامت چون خورشید نیست، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (تکویر1) آن گاه که خورشید به هم درپیچد، (تکویر1) معیار بعد زمان خورشید نیست و تغییر میکند. در نتیجه یک روز آخرت معادل هزار سال دنیا میشود
ادامه مطلب
سالها قبل بعد از کلاسهای مکتبگاه خدمت استادالعلما رفتم تا باز کمی از ایشان بیاموزم.
در راه با هم میرفتیم و گپ میزدیم.
استادالعلما: من خودم دنبال همسری مناسب برای تو هستم.
من: دستتان درد نکند و همچنین پایتان و همچنین قلبتان و همچنین لوزالمعده و .
استادالعلما خندید.
استادالعلما: سعی کن در حرفهای معمولیات هم ذکر خدا باشد. مثلا میپرسند چطوری؟ بگو الحمدلله. میآیی؟ انشاءالله میآیم. عصبانی میشوی، لاالهالاالله شیطان میگوید کاری دست خودم بدهمها! همین لاالهالاالله و عادت به ذکر، تو را از آن کار باز میدارد. چشمت اگر اتفاقی به نامحرم خورد بگو.
من: ماشاءالله.
استاد چند لحظهای به من نگاه کرد و گذاشت دنبالم، تا دمپایی ابری را با بدن من آشنا کند.
من: استاد شوخی مینمایم. شما مرا می شناسید. منظورم همان استغفرالله بود.
استاد ایستاد و گفت: با هر چیزی شوخی ننما. در خودگوییات تاثیر میگذارد.
من: باشد استاد. خواستم فضا عوض شود.
استادالعلما: تو هرچقدر هم عالم شوی بدون مدیریت خودگویی به جایی نمیرسی. همین ماشاءالله در خودگوییات اثر میگذارد.
من: یعنی چه؟
استادالعلما: مثلا داری حیاط را آب میدهی، در ذهن با خودت حرف میزنی. چرا من درآمدم کم است؟ پول آب چقدر زیاد بود! کاش خانهای بهتر داشتم؟ کارم چقدر سخت است؟ فلانی چرا به من فلانطور حرف زد؟ مادرم فوت کند من چه کار کنم؟ و این خودگویی منفی است.
حالا فرض کن داری حیاط آب میدهی و خودگوییات مثبت است. الحمدلله که کار دارم. آب هم نعمت بزرگی است. مگر من چقدر زندهام این همه شور بزنم برای دنیا. هر مشکلی هم پیش آمد خدا هست. راستی فلان آیه یا حدیث چه زیباست. و .
وقتی میبینی مثلا در حال شستن چیزی یا کاری، داری خودگویی منفی میکنی مدیریت خودگویی را به دستگیر و آن را مثبت کن. یا سخنرانی استادی را همزمان با کار کردن گوش ده یا ذکر بگو، این همه آیه و این همه اسم خداوند در دعای جوشنکبیر. یا در نعمتها تفکر کن.
استادالعلما هم باشی با خودگویی منفی به جایی نمیرسی.
نماز با تفکر، تولید خودگویی مثبت میکند. به یادت میآورد الان کجایی، بعدا کجا میروی، عاشقی و معشوق داری و هزاران هزار جوایز نقدی دیگر.
در نمازت تنوع ایجاد کن تا از حالت عادت خارج شود تا فکر در آن باشد. انسان در حالت عادت، فکر نمیکند. تو بدون تفکر دندهی اتول را عوض میکنی. پس بدون تفکر و مدل عادتی نماز نخوان. سورههای جزء سیام را حفظ کن و هربار یکی را بخوان. یک مدل ذکر رکوع و سجده نگو. در سجده مثلا میتوانی علاوه بر ذکر واجب، هر بار اسمی از خداوند را بگویی. مثلا یکبار در کل نماز بعد از ذکر سجده بگو شکراً لله. در نماز بعدی مثلا در کل رکوعها و سجدهها بعد از سه سبحانالله بگو انت المالک و انا المملوک. و . هر بار یک دعا را در قنوت بخوان. این همه دعا. با ایجاد تنوع در نماز آن را از حالت عادت خارج کن تا تفکر هم در نمازت باشد. در سجده میتوان هر دعایی را خواند. (وسائلالشیعه،ج6،ص307) و دعاهای توصیه شده هم وجود دارد. طبق فتوای مراجع خواندن آیات در سجده مکروه است.(مراجعه شود به مرجع)
ذکر مدام در حالت عادی وکارهای روزانه، حرف در دهان قلب گذاشتن است، تا قلب عادت کند به خودگویی عاشقانه. ذکر جهتدهی به خودگویی است. انسان بالاخره با خود خودگویی دارد. تو خودگویی را جهت ده. هم ثواب میبری، هم ذهن آرام میشود.
گاهی سوار درشکه عمومی میشوی و میبینی به ایستگاه آخر رسیدی و در این مدت بیست فکر منفی را با خود گفتهای. مراقب خودگوییات باش تا معارفت را به خطر نیاندازد.
وارد مسجد شدیم.
لب حوض مسجد، کنار استادالعلما نشسته بودم که ناگهان بانویی محجوب و جوان وارد مسجد شد.
استاد یک پسگردنی آهسته به من زد و گفت: ببین شوخی شوخی داری کار دست خودت میدهی. قرار شد استغفرالله بگویی.
من: استاد به قصد ازدواج هم نمیشود ماشاءالله گفت؟
دست استاد به سمت عصایش رفت که گفتم: شوخی کردم. به جان خودم شوخی کردم. ماشاءالله را بعد از ازدواج میگویم. قول میدهم.
من و استاد خندیدیم.
من: استاد چرا آن بانو دارد به سمت ما میآید؟
استادالعلما: نمیدانم.
من: استاد جذبه من او را گرفت. همین بانوی زیباروی را برایم خواستگاری کنید.
استادالعلما: آن بانوی چادری که فقط دو چشمش از زیر روبنده پیداست. تو از کجا میدانی زیباست.
من: حدس میزنم.
استادالعلما: او سطح دو است. به درد تو نمیخورد. تو با نهجالبلاغه به روزرسانی شدهای.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
تلاش کردم باز هم کتاب چاپ کنم، مطالبی شبیه همین که مینویسم. بعد از یک سال و نیم مرحمت کرده گفتند ما فقط روی کتابهای با موفقیت نود درصد سرمایهگذاری میکنیم. من بخواهم کتاب چاپ کنم در سه سوت میتوانم اما انتشارات خوب صدها سوت طول میکشد.
فعلا من از کاسبی و منبر رفتن برای شماها میآم پایین احتمالا سه ماه. بروم کارگری بنمایم کمی. پوستم احتمالا کنده بشه اما درآمدش خوبه. تمرین کنم مقاومتم رو ببرم بالا آماده شم برای ظهور. اگر بینش وقت بود مینویسم باز هم اگرنشد هم که هیچ.
یک سوالی در مورد ایجاد رغبت در نماز از من شده بود، برای کسانی که میخواهند شروع به نماز خواندن کنند.
از این جوابی که دادم خودم پندها گرفتم. یعنی یه پندی دادم که خودم بلد نبودم. گفتم برای شمایان هم بنمایم بلکم شمایان هم پندی نیوش کنید.
انشاءالله خودم بتونم به پندهای خودم عمل کنم.
ادامه مطلب
با تنی چند از مریدان میرفتمی. یکی از مریدان را در جمع ندیدم.
جویای حالش شدم.
مریدی گفت: برویم منزلش حال وی را جویا شویم.
همه با هم راهی منزل وی شدیم و در زدیم.
وی با زیرشلواری پاچه کوتاه در را باز کرد.
وی: استاد شنگولالعلما. شما اینجا چه میکنید؟ دستور میدادید من خویشتن خویش را با پس گردنی خدمتان میآوردم.
من: ای وی! بقیهی زیرشلواریات کجا رفته است؟ گویا رفتهای جوج و نوشابه با شلوارک زدهای؟
وی: نفرمایید استاد. مقداری از پاچهام را به مادرم انفاق کردم تا برای دستگیرهی قابلمه استفاده بنماید.
من: چون توانستی چون کنی و از زیرشلواری که هویت توست بگذری و انفاق کنی؟
وی: شما خود گفتید سه دسته حب داریم و من خواستم به گونهای از حب اعلی برسم.
من: بر ما انواع حب را روشن بنمای. یک عده از مریدان در کلاس حضور نداشتند.
وی: یک عدهای یستحبون یعنی حب شدید دنیا و ترجیح دنیا بر آخرت دارند. یستحبون باب استفعال، شدت را میرساند. حب شدید دنیا مثلا حب شدید مقام یا خانه یا اتول یا فرزند یا حزب یا گرفتاری میآورد. مثلا آنچنان به خانهی پدری علاقه دارد که با وجود جوانان مجرد فامیل، مانع تقسیم ارث میشود. یا آنچنان به مقامی علاقه دارد که در انتخابات هر دروغی را برای رسیدن به مقام میگوید. زبیر از یاران بسیار خوب پیامبر(ص) که حتی میتوانست به مقام ابوذر و سلمان برسد به خاطر حب فرزند از راه به در شد. حب شدید شوهر مانع رفتن او به جهاد میشود. یا حب شدید زن باعث میشود، مانع پوشش بد او نشود و
الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ (ابراهیم3) همانان که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهند و مانع راه خدا مىشوند و میخواهند آن را منحرف کنند. آنانند که در گمراهى دور و درازى هستند. (ابراهیم3) حب شدید دنیا دو مرحله خطرناک بعدش را به دنبال دارد. یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ و همچنین یَبْغُونَها عِوَجاً. هم مانع راه خدا میشوند در درون خود و بعد دیگران و هم آن را عوج میکنند. عوج یعنی راه راست را با انواع روشها کج میکنند. یعنی تئوریسازی راه کج. خیلی تئوی و علمی گناه را توجیه میکند و حلال را حرام میکند.
گروه دوم به صورت معقول حب دنیا دارند. وَ قَالَ ع النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا وَ لَا یُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ. على علیه السّلام فرمودند: مردم فرزندان دنیا میباشند و کسى را به خاطر دوستى مادرش سرزنش نمیکنند.(حکمت295 نهجالبلاغه)
گروه سوم: ابرار هستند. آنچه را دوست دارند، انفاق میکند.
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (آلعمران92) هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و از هر چه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست. (آلعمران92)
ثروتمند بیانفاق فقیر است. و ثروتمند خوشگذارن کور است. برای همین توصیه شده با خوشگذران زیاد نگردیم. و قانع در مصرف باشیم، نه قانع در تولید، تا آزاد و رها زندگی کنیم.
على(ع): اى مردم مال دنیا و لذت آن، وبا میآورد. از آن اجتناب کنید. اگر از آن دل ببرید گواراتر است تا اینکه به آن اطمینان پیدا کنید. اگر در دنیا به اندازه احتیاج مال پیدا کنید بهتر است از اینکه ثروت زیاد بدست آورید. کسانى که در دنیا مال زیاد بدست آورند گرفتار فقر میشوند، و هر کس قناعت کند آسایش پیدا میکند، هر کس از زیبائىهاى آن خوشش بیاید و گول بخورد، کور مىشود. (بحار الانوار،ج2،ص578)
وی: استاد من نیز با اینکه زیرشلواری خویش را بسیار دوست داشتم پاچهاش را انفاق کردم.
من: احسنت. چون توانستی از پاچهی زیرشلورای خود بگذری تو را کلهپاچه مهمان مینمایم.
وی: ولی استاد هرچه از نامزدم میخواهم مثل حضرت زهرا(س) که لباس عروسی خود را انفاق کرد، او هم از لباس عروسی پوشیدن بگذرد، نمیگذرد. هر چه میگویم به جای خریدن لباس عروسی، پولش را انفاق کنیم، قبول نمیکند.
من: همین الان خود تو سه گروه را توضیح دادی. گروه یستحبون، گروه حب معقول و گروه ابرار. خب نامزد تو در گروه دوم است. اگر بخواهی به زور او را از گروه دو بیاوری گروه ابرار، باعث میشود او عقدهای شود. نه تنها به مقام ابرار نمیرسد بلکه از ابرار بدش میآید. جملهای که میخواهم بگوم تکبیر دارد.
انسانها را در همان گروه و همانطوری که هستند بپذیر. ظرفیتشناس باش و بعد با احادیث و قرآن و . فرهنگ سازی کن، ظرفیتسازی کن تا بالاتر بیایند. تغییر یک درجه یک درجه است و سالها زمان میبرد. اگر به جای فرهنگسازی از زور استفاده کنی ظرفیتسوزی میکنی و عقدهای میشوند.
فرهنگسازی ظرفیتسازی است و کار زوری ظرفیتسوزی. البته در حقالناس و بیتالمال و ظلم جمعی و پایمالی حقوق اجتماعی و . قانون و زور وجود دارد.
همگان تکبیر گفتند.
وی: استاد اینکه میگویید دیگران را در همان درجهای که هستند بپذیر آیهای هم دارید؟
ادامه مطلب
من از قسمت کارگری زندگیم دوباره برگشتم به قسمت هنری فرهنگی. بعد از سه ماه اینترنت رو با مطلب جدید منور میکنم.
در حجرهی خویش نشسته بودم که ناگهان دختری به غایت زیبا وارد حجره شد. در حال خوردن شکلات بودم که دختر گفت: سلام من پرنسس سیتا هستم.
با شنیدن این حرف شکلات رفت درون گلویم گیر کرد، از آن گیرهای اساسی. آنچنان به سرفه افتادم که قلبم بلند بلند داد زد: دریچه آئورت رو بیشتر باز کنید بی شعورا. پردهها را بکشید یک مقدار هوا بیاید. مری جان دخترم چرا نشستهای. این بدبخت پرنسس ندیده است. تو این بار هم بزرگواری کن شکلات را بفرست پایین، ما خودمان یک خاکی توی سرمان میکنیم.
پرنسس دستش را بلند کرد که به پشت من بزند. بلند و با جیغ داد زدم: نـــــــــــه. نهای کشدار
و همین نه، شکلات را پایین داد. و ِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (طلاق2) یعنی همین. تقوای پیشه کردم راه خروج شکلات پیدا شد.
پرنسس ترسید و عقب و رفت. بلافاصله گفتم: چیزی نبود. امرتان را بفرمایید.
پرنسس: من شنیدهام شما شنگولالعلما هستید. حجرهی شما را به زحمت پیدا کردم. آمدهام تا از شما سوالی بنمایم؟
من: بفرمایید بنشینید. و سوال خود مطرح کنید. روی صندلی نشست و گفت: راستش من همهاش دچار اضطراب میشوم. اگر فلان کار را بکنم، نکند بد شود. اگر خواهرم فلان حرف را بزند نکند سر ارث با هم دعوایشان شود و کسی طوریش شود. بچهام که مدرسه میرود نکند در راه برای او اتفاقی بیفتد. من با این افکار چه کنم؟
ادامه مطلب
ادامه مطلب
من از قسمت کارگری زندگیم دوباره برگشتم به قسمت هنری فرهنگی. بعد از سه ماه اینترنت رو با مطلب جدید منور میکنم.
در حجرهی خویش نشسته بودم که ناگهان دختری به غایت زیبا وارد حجره شد. در حال خوردن شکلات بودم که دختر گفت: سلام من پرنسس سیتا هستم.
با شنیدن این حرف شکلات رفت درون گلویم گیر کرد، از آن گیرهای اساسی. آنچنان به سرفه افتادم که قلبم بلند بلند داد زد: دریچه آئورت رو بیشتر باز کنید بی شعورا. پردهها را بکشید یک مقدار هوا بیاید. مری جان دخترم چرا نشستهای. این بدبخت پرنسس ندیده است. تو این بار هم بزرگواری کن شکلات را بفرست پایین، ما خودمان یک خاکی توی سرمان میکنیم.
پرنسس دستش را بلند کرد که به پشت من بزند. بلند و با جیغ داد زدم: نـــــــــــه. نهای کشدار
و همین نه، شکلات را پایین داد. و ِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (طلاق2) یعنی همین. تقوای پیشه کردم راه خروج شکلات پیدا شد.
پرنسس ترسید و عقب و رفت. بلافاصله گفتم: چیزی نبود. امرتان را بفرمایید.
پرنسس: من شنیدهام شما شنگولالعلما هستید. حجرهی شما را به زحمت پیدا کردم. آمدهام تا از شما سوالی بنمایم؟
من: بفرمایید بنشینید. و سوال خود مطرح کنید. روی صندلی نشست و گفت: راستش من همهاش دچار اضطراب میشوم. اگر فلان کار را بکنم، نکند بد شود. اگر خواهرم فلان حرف را بزند نکند سر ارث با هم دعوایشان شود و کسی طوریش شود. برادر کوچکم که مدرسه میرود نکند در راه برای او اتفاقی بیفتد. من با این افکار چه کنم؟
ادامه مطلب
در حجرهی خویش نشسته بودمی که ناگهان دیدم محسن با کلنگ دارد به سمت من میآید.
من هم شروع کردم به بلند داد زدن. آخر پاییز است. آخر پاییز است.
محسن ایستاد و گفت: مرد ناحسابی تو الان باید کمک بخواهی آخر پاییز است یعنی چه؟
من: هیچی. گفتم شاید جوجه داشته باشی بخواهی آنان را بشماری و از کشتن من صرف نظر بنمایی. جوجه را آخر پاییز میشمارند.
محسن نشست و گفت: تو به من گفتی برو ازدواج کن، خدا از فضلش به تو میدهد. ببین من، هم توکل کردم و هم تقوا پیشه کردم. الان تا زیرگلو رفتم توی قرض و اجاره خانه. تازه آرامش هم ندارم. آخر این چه راهنمایی بود که به من کردی؟
من: الان در دوره راستیآزمایی هستی. نمیشود که بگویی توکل کردم و فردایش همه چیز درست شود. نمیشود که الان صد تومان صدقه بدهی چند قدم آنطرفتر یک هزارتومنی گیرت بیاید. و بگویی آهان این همان پاداش ده برابری است. ایمان به غیب هزینه دارد، راستیآزمایی دارد، صبر میخواهد. و در فرآیند این صبر تو خالص میشوی.
از خصوصیات مهم محسنین، صبر است. وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (هود115) و شکیبا باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىگرداند. (هود115) محسن چون میداند خدا راست میگوید. چون ایمان به غیب دارد، صبر میکند حتی اگر سالها طول بکشد. حضرت موسی(ع) برای نابودی فرعون دعا کرد. خداوند هم گفت دعایتان قبول شد. قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (یونس89) فرمود: دعاى هر دوى شما پذیرفته شد. پس ایستادگى کنید و راه کسانى را که نمىدانند پیروى مکنید.» (یونس89) هم دعا باید باشد که خداوند اجابت کند (أُجیبَتْ)، هم تلاش و استقامت و صبر. (فَاسْتَقیما) یک عده جاهلهم این وسط میآیند تا ناامیدت کنند تو به حرفشان گوش نده. (لا تَتَّبِعانِ لا یَعْلَمُونَ.)
یک عده میآیند میگویند ازدواج، تو این شرایط! مگر مغز نیمپز خر خوردهای؟ مبارزه با مستکبر! قدرت جهانی! برو بابا. چند تا بچه با این شرایط. برو دکتر. اصلا خودم یک وقت برایت میگیرم. (لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ)
قرآن میگوید برو، برو. میگوید نرو، نرو.
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (یوسف39) اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟ (یوسف39)
آیا اینکه یک ارباب داشته باشی و قرآن باشد بهتر است، یا بخواهی در هر کاری به حرف مردم یا فلان دکتر و فلان مهندس که عقلش در چشمش است گوش کنی؟ کدام بهتر است؟
اما این دعای حضرت موسی(ع) که اجابت شد چهل سال طول کشید تا به نتیجه برسد. قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما.(یونس89)
فاصلهی بین نفرین موسی(ع) و غرق فرعون، چهل سال بود. (تفسیر نورالثقین) محسنین آنقدر صبر میکنند تا حرف خدا که مطمین به آن هستند را ببینند.
نسبت صبر با ایمان چون نسبت سر با پیکر است. هر که را صبر نیست ایمان نیست. (تحف العقول287 )
مرویست که وحى فرمود خداوند به حضرت داود(ع) که: اى داود اخلاق خود را مانند اخلاق من کن، همانا یکى از اخلاق من صبر است و اجر صابر همین بس که اگر در حال صبر بمیرد شهید مرده (که ثواب شهید دارد)، و اگر زنده بماند زندگى با عزتى خواهد داشت و صبر کردن بر آنچه که هواى نفس میطلبد فتح و ظفر است بر او، و صبر کردن بر محنتها ظفر یافتن است بر گشایش کارها و راحتى بعد از آن (ارشاد القلوب ج2 ص107)
به قول معروف گر صبر کنی ز غوره آبغوره درست کنی.
محسن بلند بلند خندید و گفت: این ضرب المثل گر صبر کنی را اشتباه گفتید.
من: درستش چیست؟
محسن: این را همه بلدند. گر صبر کنی ز غوره آش غوره درست کنی.
من: برو بابا. اصلا تو تا حالا آش دیدی؟
محسن: آری هر غذای اضافه توی خانه است توی قابلمه میریزی هم میزنی آش میشود. پرنسس که چون میکند.
من: و حال من حدیثی بر تو مینمایانم که کف کنی. چون کف شامپو پشم غورباقهی پرپر.
همینجا متذکر میشوم شامپو پشم غورباقهی پرپر برای انواع موها کاملا طبیعی. با خود غورباقه صحبت شده خودش طبیعی میآید و کاملا طبیعی در ساخت کمک میکند.
محسن: حدیث را بنمایید.
ادامه مطلب
⚔ آنچه رخ داد، قتل نیست؛ #قتال است.
(گزیده سخنرانی مراسم شهادت حاج قاسم سلیمانی، هیئت اهرا (س) )
امروز ما در معرض یک آزمون بزرگ قرار داریم: آزمون انتقام سخت.
مطلب حاج قاسم، مطلب حماسه و مقاومت است. مطلب پرچمداری مقاومت است نه یک فرد و یک شخص. آنها یک شخص را نزدند و وارد ماجرای قتل نشدند؛ بلکه وارد ماجرای قتال و فتنه شدند.
✊ اگر ایران ما و مردم و ملت مقاوم ما پشت سر رهبری نشان بدهند که مقاومند و انتقام سختبگیر هستند، اتفاقات بسیار روشنی در شرف رخ دادن است
امروز ما در معرض حماسهایم نه عزاداری. رهبر ما حرف حساب و انقلابی میزند، حرف ی نمیزند. وقتی ایشان گفته انتقام سخت در پیش است» این را باید مردم، دانشجوها و نخبگان تکرار کنند.
❇️ باید پویشها راه بیاندازند. عماروار دست به قبضه شمشیر نشان بدهیم به رهبر که "اهل انتقام سخت" هستیم. آن موقع است که در شُرُف یک اتفاق بزرگ خواهیم بود. حوادثی که فکر میکردیم سالیانی برای آنها باید بگذرد، خدا خواسته ـ مثل بدر که نمی دانستند قرار است وارد جنگ شوند و وارد شدند و پیروزی و عزت یافتند ـ و ممکن است در آستانه آن قرار بگیریم.
#حجت_الاسلام_قاسمیان
✅ @qasemian_ir
متن زیر یک برداشت آزاد و کاملا ذوقی از آیات سوره نمل و . است.
سردار سلیمانی پیش داعش رفت و گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ.
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (النمل30) [نامه] از طرف سلیمان است و[مضمون آن] این است: به نام خداوند رحمتگر مهربان. (النمل30)
سردار گفت: بیایید تحت یک فرماندهی با شیطان بزرگ مبارزه کنیم و مسلمان واقعی باشیم. نه مسلمان قلدریکایی.
أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ (نمل31) بر من برتری نجویید و به سوی من آیید در حالی که مسلمان[تسلیم حق] هستید (نمل31)
رئیس قلدریکا متوجه قدرت او شد، رو به اشراف اشغائیل گفت: من بدون شما آب هم نمیخورم. شما به من بگویید چه کار کنم؟
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (نمل32) گفت: اى اشراف [و ای بزرگان] در کارم به من نظر دهید که بىحضور شما[تا به حال] کارى را فیصله ندادهام.» (نمل32)
بزرگان اشغائیل گفتند: ما موشکهای قدرتمند و تجهیزات نظامی قوی داریم. اما تصمیم نهایی با توست.
قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ (نمل33)گفتند: ما سخت نیرومند و دلاوریم، و[لى] اختیار کار با توست، بنگر چه دستور مىدهى؟» (نمل33)
رئیس قلدریکا تصمیم خود را عملی کرد. شروع به کار رسانهای و اسلامهراسی کرد. و گفت: سردار سلیمانی برای ما خطرناک است.
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (نمل34) [ملکه] گفت: پادشاهان چون به شهرى درآیند، آن را تباه و عزیزانش را خوار مىگردانند، و این گونه مىکنند.» (نمل34)
با این ترفند کلی سلاح به گاوهای شیرده فروخت.
ادامه مطلب
سلام
همان طورکه میدونید شاید نمیدونید. من کتابی نوشتم همین مدل که قبلا مینوشتم. یعنی یک داستان فانتزی کوتاه کمی شوخطبعی توش و تفسیر.
طنز و تفسیر با هم. چند سالی هم زمان برد.
اگر میخواستم هر کدوم رو جدا بنویسم خیلی راحتترتر بودم. مثل بچهی آدم طنز مینوشتم خندهی بیشتر هم از خواننده میگرفتم و یک نتیجه اخلاقی هم میذاشتم توش. یا فقط تفسیر مینوشتم با عمق زیاد. و لازم نبود این همه مخم رو هم به کار بگیرم برای ترکیب این دو با هم. این طوری نوشتم که بیشتر توی ذهن بمونه و افراد معمولی و شاید غیرمذهبی هم بخونن. وگرنه هم طنزهای خیلی بهتر از من توی بازار هست و هم تفسیرهای بهتر.
نمیدونم واقعا خوبه کتاب چاپ بشه یا نشه.
میرم پیش مذهبیها میگن طنز داره کار ما نیست میرم پیش طنزها میگن تفسیره کار ما نیست.
حالا شما بگید مدل نوشتنم خوبه بد هست چاپ بکنم یا نکنم.
انتشارات سوره مهر یک سال منو دواند و آخر کار گفت کاغذ گرونه. ما فقط روی کتاب دارای نود درصد موفقیت سرمایه میذاریم. نشر چشمه هم گفت ما فعلا طنز چاپ نمیکنیم. حالا اگر شما انتشارات خوب سراغ دارید معرفی کنید.اگر هم سرا نرید باز معرفی بکنید عیب نداره
اگر انتشارات هزینه چاپ رو نده کتاب رو چاپ میکنه با پول نویسنده و بعد با یک وانت کتابها رو میفرسته در خونه نویسنده میگه بفرما کتابات برو خودت پخش کن ما ده تاش رو برات پخش کردیم.
توی انتشارات درپیت چاپ کردن هم ارزش نداره
حالا من خودم برم مجوزهاش رو بگیرم مجانی بذارم توی اینترنت
یا مجانی نذارم الکترونیکی توی سایتهای معتبر و پولی
یا باز بگردم دنبال انتشارات و مثلا چاپ دوم و سوم هم برسه بسه. که از نظر من کمه
یا کلا شیوه نوشتن رو عوض کنم بیخیال کتاب بشم
یا کلا ننویسم مثل بچه آدم برم همون با تیر و تخته هام مشغول باشم.
البته راه حل آخرم اینه که توی وصیتنامه ام مینویسم درصورتی اموال من همون دوچرخه و کفشم و نون خشکهام منظورمه بین ورثه تقسیم بشه که کتابمو کاملا بخونن. این جوری لااقل چند نفری میخونن متنبه میشند.
شما راهنمایی کنید.
نمیدونم اینجا رو دو سه نفر میخونن. بیشتر میخونن یا نه. به هر حال ناشناس هم نظر بدین کمکه. اگر کمکی به ذهنتون نمیرسه همین طوری یه مقدار نصیحتم کنید من کمی متنبه بشم.
نون خشک دمپایی کهنه نصیحت، راهنمایی، انتشارات، فحش مودبانه می پذیریم
در پیادهرو داشتم راه می رفتم که ناگهان دختری مرا صدا زد.
دختر: ببخشید آقا!
من: باشد.
دختر: باشد یعنی چه.
من: شما از من تقاضای بخشش کردید من نیز بخشیدم.
دختر: خدا شفایتان دهد.
من: انشاءالله.
و به حرکتم ادامه دادم که باز صدایم زد.
دختر: اتول من خراب شده است. میشود شما فقط چند استارت بزنید؟
من: آری
پشت فرمان نشستم و او گفت: در کاپوت را بزنید.
با خود گفتم: در کاپوت کجاست؟ یا خدا. من تاکنون در کاپوت نزدهام. الان آبرویم میرود. خدایا کمک کن جهان در خطر بزرگی افتاده است من نمیدانم در کاپوت را چطور بزنم. اگر بگویم نمیدانم آبرویم میرود. بهتر است خیلی آهسته او را نصیحت کنم و در همین حال با چشم دنبال دکمهی کاپوت بگردم. آری همین است. موفقیت در راه است.
من: ببخشید خانم من میتوانم شما را کمی نصیحت بنمایم.
دختر: الان؟!
من: آری.
دختر: از چه رو؟
من: همین طوری بدون رو. قول میدهم کم باشد و کاربردی.
دختر: باشد بفرمایید.
من: وقتی میخواهیم اوج محبت را به فرزندمان نشان دهیم میگوییم: سلام دخترم یا سلام پسرم، عزیزم( عزیر من)، گلم( گل من)، عمرم(عمر من) و مدام به آخر کلماتمان م یا من اضافه میکنیم.
رابطهی ما با خدا هم همینطور است. هنگام نماز، در ابتدای سوره حمد میگوییم، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (حمد2). خدا را رب العالمین میخوانیم. وقتی به سجده رفتیم و خاکساری کردیم و لباس منمن را از تن درآوردیم، در سجده میگوییم سبحان ربّی الاعلی و بحمده. در ابتدا میگوییم رب العالمین، در خاک که لباس منیّت را درآوردیم میگوییم: ربی یعنی رب من.
اما همان طور که ما میگوییم ربّی، خدا هم میگوید عبادی (بندگان من).
به تعداد من یا خودم در ترجمه آیه زیر دقت کنیم. در این آیه هفت عدد من یا خودم وجود دارد که اوج محبت خدا به بندگان را نشان میدهد.
ادامه مطلب
آیات دیگه ای هم به ذهنم رسید که بذارم اما به نظر ترکیب این آیه با صدای شهید همت از همه بهتر بود. چقدر محکم حرف می زنه.
این مطلبم شبیه اون وقتا شد که سر کلاس اذیت میکردیم بعد معلم میاومد برامون سخنرانی میکرد و کلی نصیحتمون کرد. من با این همه عیب دارم شما رو نصیحت میکنم عجیبه.
یه دونه کلیپ توی گروه خانوادگی دیدم بسیار حرفهای و خندهدار.
رفته بود گشته بود توی سیل سیستانبلوچستان یه نفر رو که بهش کمک نرسیده بود پیدا کرده بود و بلافاصله ربطش داده بود به قضیه هواپیمای اوکراینی و هزینهای که برای کشور داشت. بعد رفته بود توی شبکه افق گشته بود، یک پژوهشگر زن که صداش بد بود رو پیدا کرده بود. و ادای صداش رو درآورده بود. حالا اون خانم دقیقا در مورد قرارداد ننگین پاریس صحبت میکرد. و در آخر رفته بود شبکه قرآن صحبتهای یک معروف در مورد جن رو تقطیع کرده بود و بعد از صدای این خانم گذاشته بود. حالا اون کارش پاسخ به شبهات هست. سخنرانی نمیکنه. در هر مورد سوال بپرسن در همون مورد جواب میده. داشت تلقین میکرد ما این همه مشکل داریم ون دنبال مثلا اجنه و اینا هستن. و همه در کنار هم با زبانی کاملا طنز گفته شده بود.
ادامه مطلب
(حارث بن حوت» نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه می دانم چنین نیست، امام فرمود) اى حارث تو زیر پاى خود را دیدى، امّا به پیرامونت نگاه نکردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى که اهل حق چه کسانى می باشند و باطل را نیز نشناختى تا باطل گرایان را بدانى. (حارث گفت: من و سعد بن مالک،» و عبد اللّه بن عمر، از جنگ کنار می رویم، امام فرمود) همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را یارى کردند، و نه باطل را خوار ساختند.
وقیل: إنّ الحارث بن حَوْطٍ أتاه علیه السلام فقال: أتُرانیأظنّ أصحابَ الجمل کانوا على ضلالة؟ فقال علیه السلام : یَا حَارِ، إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَبَاهُ، وَلَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ. فقال الحارث: فإنّی أَعتزل مع سعید بن مالک وعبد الله بن عمر. فقال علیه السلام : إِنَّ سَعِیداً وَعَبْدَ اللهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرَا الْحَقَّ، وَلَمْ یَخْذُلاَ الْبَاطِلَ. نهج البلاغه
استاد گوشهی سالن نشسته بود، من با خوشحالی تمام وارد شدم و گفتم: استاد مبارک است. قابله میگوید همسرتان دوقلو زاییده.
استاد: راست میگویی؟!
من: کاسهات را بیاور ماست میگوری؟
استاد: من در این وضعیت با شما شوخی دارم؟
من: نه. فقط گفتم فضا عوض شود. این قدر خوشحال شدم، انگار خودم زاییدم.
استاد: متوجه کلماتی هم که استفاده میکنی هستی که؟!
من: استاد شادی را در قالب کلمات آوردن سخت است. دیگر ناچارا مجبور شدم شادیام را در قالب زاییدن بریزم.
استاد: بعد آن وقت، این میگوری یعنی چی؟
من: میگوری درواقع گوری است که در آن میگورانیم.
استاد: من دیگر حرفی ندارم.
من: استاد بیخیالی طی کن.
استاد: بیادب این چه مدل حرف زدن جلوی خوانندگان است!
من: البته منظور از بیخیالی همان بدون خیال مخرب بودن است وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید23). و خدا هیچ خودپسند خیالپرداز فخرفروشى را دوست ندارد: (حدید23) و منظور از طی کردن همان طی الارض است.
در همین هنگام یک نفر در زد و تلگرافی را به دست استاد داد و رفت.
استاد همینطور که راه میرفت تلگراف را میخواند و رو به من گفت: گویا اقوام نزدیک، همگی میخواهند بیایند خانهی ما.
و آنچنان حواسش به نوشته رفت که با سر داخل در شد و سر استاد خون آمد. من دستمالی روی سرشان گذاشتم و گفتم: استاد نگرانید؟
استاد: آری.
من: نگران نباشید من خودم درب را چک کردم درب سالم است.
استاد بلند خندید و گفت: آفرین. همین روحیه و ادبیات خوب است. خدا را شکر. رنج زخم که گناهان را بریزد. مهمان که حبیب خداست. فرزند هم که یا نعمت است یا رحمت.
من: یعنی میگویید خدا را شکر که سر قسط آید و زن زاید و مهمان برسد، عمه آید ز قم و خاله ز کاشان برسد؟ آن هم در این گرانیها.
استاد: آری. این ادبیات قرآن است.
من: چه سان؟!
استاد: ادبیات این روزها را نگاه کنی از ادبیات قرآن فاصله دارد. ادبیات این روزها ادبیات غُرُناست. غُر پشت غر. مثلا به فردی میگویی چطوری؟ میگوید: آقا بازار خراب اندر خراب است. و بعد از سه ساعت که از خرابی بازار میگوید سوار اسب شاسیبلندش میشود و میرود.
به دیگری میرسی میگویی چه خبر؟ میگوید آقا چه بگویم. طلا فلانقدر گران شده، همه چی داغون. فشارش با طلا مدام بالا و پایین میشود.
هی غر هی غر. چرا نمک شوره؟ چرا تاسها مو ندارند؟ همه چی مشکوکه من چقدر بدبختم همه جا یه من چرا بیتختم؟
من: ادبیات قرآن چیست؟
استاد: ادبیات قرآن با شکر شروع میشود. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمینَ (2) این آیه را برای قشنگی درابتدای سوره حمد که واجب است در همهی نمازها آن را بخوانیم نگذاشتند. برای این است که ادبیاتت این باشد. الکی نگفتهاند در همه نمازها واجب است سوره حمد را بخوانیم. برای این است که ادبیات حرف زدن و ادبیات فکرت، سوره حمد باشد.
چطوری؟ الحمدلله. بازار چطور است؟ الحمدلله. بالاخره یا عدل خدا شامل حال ما میشود یا فضل خدا. آلودگی داشته باشیم عدل، پاک باشیم فضل. در هر صورت سبحان الله. در هر صورت الحمدلله رب العالمین. رب العالمین یعنی جهان تحت مدیریت خداست. کار از دست خدا درنرفته و نمیرود.
البته ما دعا میکنیم فضل خدا شامل حال ما شود. اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک. (شرح اصول الکافی،صالح مازندرانی،ج10ص215.) و البته سعی میکنیم از گناه فاصله بگیریم که فضل خدا شامل حال ما شود. اما همه چیز تحت مدیریت خداست.
حضرت زینب(س) در مورد حادثه عاشورا فرمود: در کربلا جز زیبایی ندیدم ما رأیت الاّ جمیلا (بحارج45ص116) این حرف یعنی الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمینَ (حمد2). مدیریت و ربوبیت عالم(رب العالمین) دست خداست و خدا هر کار میکند خوب است. چون مدیریت خدا بر اساس رحمانیت و رحیمیت است. برای همین بلافاصله میگوییم: الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (حمد3)
برای همین خداوند وقتی از جهنم صحبت میکند میفرماید: بهبه جهنم. نعمت جهنم را قدر بدانید. یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (رحمن35) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (رحمن36) بر سَرِ شما شرارههایى از[نوع] تفته آهن و مس فروفرستاده خواهد شد، و[از کسى] یارى نتوانید طلبید. (رحمن35) پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید؟ (رحمن36)
رحمانیت خداوند جهنم را ایجاد کرده است و بسیاری از ما از ترس جهنم گناه نمیکنیم و وارد بهشت میشویم. کسانی هم که وارد جهنم میشوند، آن هم عدل خداست. هم گناه نکردن خوب است هم اجرای عدل خوب است گرچه برای افراد جهنمی عذاب است. کلا هر کار خدا میکند، خوب است.
البته وقتی بلاهای پشت سرهم بر سر ما میآید ما باید در اعمال خود بازنگری کنیم.
ادامه مطلب
اول آیات زیر رو بخونید یه کم قوی بشید بعد متن رو بخونید.
چون احتمالات رو گفتم و نظر قطعی نیست شاید این متن رو بعد از چند روز حذف کردم شایدم نکردم. وقتی از چیزی مطمین نیستی خب نگو ای شنگول العلما. مریضی مگهگفتم بذارم ببینم نظرات چیه. سطح سنی و فکری بلاگ بالاست و ماشاءالله همه از من بهتر و دانشمندتر.
إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ
اگر به شما آسیبی رسیده، آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید؛ و ما این روزها(ی شکست و پیروزی) را میان مردم به نوبت میگردانیم (تا آنان پند گیرند) و خداوند کسانی را که (واقعاً) ایمان آوردهاند معلوم بدارد، و از میان شما گواهانی بگیرد، و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد
سوره آل عمران آیه 140
وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ
و تا خدا کسانی را که ایمان آوردهاند خالص گرداند و کافران را (به تدریج) نابود سازد
سوره آل عمران آیه 141
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
آیا پنداشتید که داخل بهشت میشوید، بیآنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد؟
سوره آل عمران آیه 142
ادامه مطلب
مستند عابدان کهنز رو جستجو کنید کاملش رو می تونید ببینید.
این مستند نحوه تبدیل یک محله بد به محله خوب و تولید جوون حزب الهی رو توضیح می ده. و از مسجد این محله چندین مدافع حرم تولید شده. به این می گن مسجد.
یه قسمت کوتاه رو به انتخاب من ببینید.
شهید مصطفی صدرزاده معروف به سید ابراهیم
روحیه دعا و شوخی و تلاش
وقتی بهمون می گن عارف رو نام ببرید! میگیم آیت الله قاضی آیت الله بهجت. در صورتی که بعضی از شهدا هم عارف هستند چطوری؟ همان طور که حضرت داوود با جنگ عارف شد.
حضرت داوود جالوت رو کشت بهش چی دادند؟ ملک و حکمت و علم.
فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ
پس آنان را به اذن خدا شکست دادند، و داوود، جالوت را کشت، و خداوند به او پادشاهی و حکمت ارزانی داشت، و از آنچه میخواست به او آموخت.
سوره البقره آیه 251
پس علم و حکمت رو فقط از طریق درس و مدرسه نمی دهند. لذاست که شهدا حکمت و علم در کارشون دیده می شه.
چه خوب بود وقتی کتاب خاطرات شهدا نوشته می شود یک فقیه آخر هر خاطره بنویسد این خاطره عمل به این آیه و یا حدیث هست.
یا مثلا دیدن عجایب در ندیدن است.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب»؛[1] چشمان خود را (از نامحرم و محرمات) فرو بندید تا عجایب را ببینید.
خداوند چیزهایی را در چیزهایی قرار می دهد و ما دنبال آنها در جایی دیگر می گردیم.
یکی از خصوصیات شهید هادی این بود که مراحل امر به معروف و نهی از منکر رو به ترتیب اجرا می کرد. قلبی رفتاری بعد زبانی بعد عملی
ما ها معمولا سر و ته اجرا می کنیم. یعنی اول وارد دعوا می شیم بعد که فنون بروسلی رو کامل اجرا کردیم می شینیم توی کلانتری با آرامش صحبت می کنیم.
من که مثلا خیلی باحالم اگر کسی بهم ناسزا بگه وارد دعوا نمی شم اما چیزیش نمی گم رد می شم می رم. اما تفاوت شهید هادی اینه که ولش نمی کنه می ره دنبالش که از جهنم بیارتش بهشت. یعنی الگوش پیامبر ص است.
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ
قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
سوره التوبه آیه 128
اگر کسی بهش ناسزا می ده دلش می سوزه که چرا داره برای خودش جهنم می خره.
دو خاطره از شهید هادی به انتخاب من
ادامه مطلب
نسخه معنوی نجات از کرونا با کمک آیات و روایات:
ضمن رعایت نسخه بهداشتی، نسخه معنوی نجات از بلای بیماری واگیردار و. این است:
منشاء مادی بیماری کرونا یا خفاش است یا تقویت ویروس خفاشی در آزمایشگاه، اما منشاء معنوی کرونا چیست؟
در قسمتی از حدیثی از امام صادق ع آمده است:
. لَمْ تَظْهَرِ اَلْفَاحِشَةُ فِی قَوْمٍ قَطُّ حَتَّى یُعْلِنُوهَا إِلاَّ ظَهَرَ فِیهِمُ اَلطَّاعُونُ وَ اَلْأَوْجَاعُ اَلَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلاَفِهِمُ اَلَّذِینَ مَضَوْا .
: هرگز در مردمى فحشا پیدا نشود که آن را آشکارا و علنی انجام دهند جز اینکه در ایشان طاعون و بیماری هایی که در گذشتگان آنها سابقه نداشته پدیدار گردد، .
اصول کافی، جلد 2، ص 373
فحشاء به معنی هر عمل بسیار زشت است و انحصار به اعمال منافی عفت ندارد زیرا در اصل به معنی (( از حد)) است که هر گناهی را شامل می شود. تفسیر نمونه ، جلد 3، صفحه 120
طبق حدیث بالا وقتی فحشاء علنی شد، نتیجه اش گسترش بیماری طاعون و پیدایش بیماری جدید است.
ما به جای اینکه بعد از فحشاء استغفار کنیم و فحشا را تکرار نکنیم آن را علنی انجام می دهیم. و حتی بعضی به فحشاء افتخار هم می کنند.
وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ
(افراد با تقوا) کسانی هستند که هرگاه کار زشتی انجام دهند و یا به خویشتن ستم کنند، خدا را یاد کرده و برای گناهان خود استغفار میکنند. و جز خدا کیست که گناهان را ببخشد؟ و (متّقین) چون به زشتی گناه آگاهند بر انجام آنچه کرده اند، پافشاری و اصرار ندارند.
سوره آل عمران آیه 135
چه چیز از فحشاء جلوگیری می کند؟ قرآن و نماز و ذکر خدا.
اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ
آنچه را از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی شده تلاوت کن و نماز را بپا دار، که همانا نماز (انسان را) از فحشا و منکر بازمیدارد و البتّه یاد خدا بزرگتر است و خداوند آنچه را انجام میدهید میداند.
سوره العنکبوت آیه 45
طبق آنچه گفته شد: فحشای علنی نتیجه می دهد بیماری جدید و بلای جدید.
راه نجات چیست: استغفار از گناه و دوم قرآن و نماز و ذکر خدا که فحشا کنترل شود که بلا رفع شود.
حالا با این نتیجه گیری حدیث زیر را بخوانیم که راه نجات از بلا را می گوید:
اگر امکان حضور در مسجد در برخی مناطق نیست یا نداریم لااقل نماز اول وقت و تلاوت و فهم و عمل به قرآن را جدی بگیریم تا از بلا نجات یابیم. و البته بعضی از مساجد امروزه پایگاه تولید ماسک و پخش مواد ضدعفونی و کمک به نیازمند و آسیب دیدگان مالی بیماری و است و مثل دوران دفاع مقدس سنگر است.
إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِی مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَی الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ»
؛ هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.
مستدرک الوسائل، ج 3، ص 149
ان شاءالله با رعایت نسخه مادی بهداشتی و نسخه معنوی با هم زمینه رفع بلا یا درمان و بالاتر ظهور ولی عصر عج را فراهم کنیم.
از دیدن این نماهنگ واقعا به هیجان اومدم.
رمز موفقیت شهدا در این نماهنگ ببینید و پخش کنید.
و بعد آیه 45 و 46 سوره ص رو بخونید آیات رو ننوشتم که خودتون برید در قرآن نگاه کنید.
آخیش یه نفر این رمز موفقیت رو خیلی باحال گفت.
مدت زمان: 2 دقیقه 57 ثانیه
در ادامه مطلب این گونه سجده کنیم سجده این چنین انسان را بالا می برد.
ادامه مطلب
عجب اسمی شد عنوان. چشمم کف پام چه هنرمندم ما شاءالله .
انشاءالله خودمم بتونم به آنچه خودم میگم عمل کنم انشاءالله.
دو تا ان شاءالله گذاشتم محکم کاری کنم.
چطور استیون نمی دونم چی چی مثلث داشته باشه من نداشته باشم؟ منم مثلث دارم چه مثلثی.
ببینیم چقدر مهندسی شده گفته شده که در این ماه قرآن بخوانیم. و مثلث سه ضلعی روزه واقعی و کامل، تقوا و قرآن چیست؟ و البته وسط این مثلث هم نقطه ای پاک تولید می شه به اسم قلب.
تفاوت مثلث من با بقیه مثلث ها اینه که وسطش نقطه هم داره. دیگه خیلی ابتکار به خرج دادم تا همین حد که در پوست خودتون نمی گنجید بسه.
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُکَ وَ بَصَرُکَ وَ شَعْرُکَ وَ جِلْدُکَ وَ عَدَّدَ أَشْیَاءَ غَیْرَ هَذَا وَ قَالَ لَا یَکُونُ یَوْمُ صَوْمِکَ کَیَوْمِ فِطْرِک.
ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفت: هر گاه روزه گرفتى، باید گوش و چشم و مو و پوست و همه اعضایت روزه بگیرد. ابو عبد اللَّه گفت: باید روز روزه ات مانند روزهاى دیگر نباشد. (الکافی،ج4،ص:87)
اگر به روزه دقت کنیم میبینیم که جنبهی سلبی و نفی دارد. نخور،نبین، نشنو، نگو و
روزه شکم درواقع نخور است و وقت افطار پرخوری نکن، روزه زبان هر حرفی را نزن، روزه چشم هر چیزی را نبین و روزه پوست پوشش مناسب، روزه دست هرچیزی را (فیلم و عکس نامناسب) را در فضای مجازی نفرست، خبر بیپایه و شایعه نفرست و . پس روزه تمرین پرهیز است. پرهیز یعنی همان تقوا از ریشه وقی. پرهیز از گناه و پرهیز از ترک واجب. برای همین آخر آیه مربوط به روزه گفته شده است لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره183) اى کسانى که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر شده است، همان گونه که بر کسانى که پیش از شما[بودند] مقرر شده بود، باشد که پرهیزگارى(تقوا پیشه) کنید. (بقره183)
طبق آیه بالا یعنی اگر روزه واقعی و با تمام جوارح بگیریم آن وقت گوهر تقوا درون جان ما مینشیند. آن وقت که خالی شدیم از گناه، نوبت پر کردن آن از ثواب است. با چه پرش کنیم؟ با قرآن.
و حالا میرسیم به اولین آیات سوره بقره که میگوید این کتاب برای همه هست اما تنها انسان با تقوا از هدایت آن بهره میبرد. ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (بقره2) این است کتابى که در[حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (بقره2)
حالا معلوم شد چرا قرآن در این ماه نازل شده است و چرا خواندن قرآن در این ماه تا این حد ثواب دارد وَ مَنْ تَلَا فِیهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِی غَیْرِهِ مِنَ الشُّهُور.و هر کس در این ماه آیه اى از قرآن بخواند اجر کسى که قرآن را در ماه هاى دیگر ختم کند خواهد داشت.
(عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص296 )
چون روزه منجر به تقویت گوهر پرهیز یا همان تقوا و تقوا منجر به فهم و هدایت توسط قرآن میشود.
تقوای اعضا و جوراح مثل گوش و چشم و باعث طهارت و تقوای قلب میشود. و طهارت قلب باعث تقوا و طهارت عقل میشود. و حالا میشود قرآن خواند.
طهارت عقل یعنی فهم درست یعنی پرهیز از تبعیت هوس و وهم و خیال و آرزوی باطل و.
مرکز فهم قلب هست نه عقل.
ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ (تغابن11) هیچ مصیبتى جز به اذن خدا نرسد، و کسى که به خدا بگرود، دلش را به راه آورَد، و خدا[ست که] به هر چیزى داناست. (تغابن11) یهد قلبه نه یهد عقله.
اگر اعتقاد به خدا در مرحله عقل بماند و وارد مرحله قلب نشود آن وقت اسمش میشود اسلام نه ایمان.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (حجرات14) [برخى از] بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم.» بگو: ایمان نیاورده اید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید از[ارزشِ] کرده هایتان چیزى کم نمى کند. خدا آمرزنده مهربان است.» (حجرات14)
طبق آخر آیه یعنی وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ می توان نتیجه گرفت اگر می خواهیم ببینیم چقدر قلبمان سالمه، ببینیم چقدر اطاعت پذیریمان نسبت به خدا و پیامبر (ص) بالاست.
احکام را کامل اجرا می کنیم یا کج و کوج، چقدر سختمان است و چقدر خوشمان می آید، چقدر با کراهت انجام می دهیم یا با شوق.
مثلا می گوییم وای دوباره روزه، وای حجاب فلان طور، وای خمس چقدر سخته و.
یا می گوییم به به روزه، به به خمس و کمک به اسلام، به به حدیث عمربن حنظله و مراجعه به فقها، به به قانتات بودن نسبت به همسر، به به انفاق مال و نفقه به همسر و.
تقوا البته درجات دارد و بالاترین درجات آن را در خطبه متقین نهج البلاغه می توان دید.
علت اینکه در فتنهها ممکن است چند نوع برخورد ببینیم برای این است که مرکز گرایشها یعنی قلب فرق میکند. آنهایی هم که به فتنه دامن میزنند ممکن است نماز و قرآن بخوانند و استدلال عقلی هم داشته باشند اما مهم قلب است.
ادامه در ادامه
ادامه مطلب
در این مطلب از تمثیل استفاده شده وگرنه همه می دانیم.
. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
هیچ چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست
سوره الشوری آیه 11
بعضیها میگویند اعتماد به نفس.
روی خودت کار کن. فقط به خودت تکیه کن. تو میتونی. اعتماد به نفس خودت را بالا ببر. البته توکل هم بکن. و بگو ان شاءالله به یاری خدا.
اعتماد به نفس و توکل با هم. اگر اعتماد به نفس بدون توکل باشد که بدجور زمین میخوریم اما اگر اعتماد به نفس و توکل باشد، خداوند در اینجا با اسم نصیر ظاهر میشود.
نصیر یعنی چه؟ یعنی مثلا نوجوانی که میخواهد تحصیل کند و پدر هم کمکش میکند. در اینجا پدر نصیر نوجوان است. مقداری خود نوجوان میرود مقداری هم پدر کمک میکند.
اما وقتی شما احساس کنید که نوجوان نیستید و کودک هستید خداوند با چه اسمی ظاهر میشود؟
من در این عالم به این بزرگی با امتحانهای مختلف، خودم نمیتوانم راه بروم. من یک دانه پشه هم نمیتوانم از خودم دور کنم. دنیا چاله چوله زیاد دارد من زمین میخورم خدایا کمکم کن.
اگر تمام کروناهای جهان را روی هم جمع کنند چند گرم بیشتر نمیشود. تمام جهان با هم در تلاشند چند گرم کرونا را که سلامتی را از آنان ربوده کنترل کنند، نمیتوانند. و تا خدا نخواهد هرگز توانایی مهار نخواهند داشت.
یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (حج73) اى مردم، مَثَلى زده شد. پس بدان گوش فرا دهید: کسانى را که جز خدا مىخوانید هرگز[حتى] مگسى نمىآفرینند، هر چند براى[آفریدن] آن اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمیتوانند آن را بازپس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. (حج73)
وقتی کودک بگوید من نمیتوانم خودم راه بروم. خب بغلش میکنند.
حواسمان باشد با بستنی دنیا گول نخوریم و بگویند بستنی را بگیر خودت راه برو فقط بغل.
وقتی بگوییم انا عبدک الضعیف. وقتی بدانیم ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ خب خداوند با اسم ولی» ظاهر میشود و بغلت میکند. ولی کودک یعنی تمام امور کودک را به دست می گیرد.
آن وقت سرعت راه رفتن من دیگر به اندازهی یک کودک نیست. سرعت راه رفتن من به اندازه پدر است، چون من در بغل پدرم هستم. یعنی حرکت به سمت کمال (خانه) با سرعت بالا.
حالا اگر من در بغل پدر گریه بکنم چه میشود؟
ادامه مطلب
ماذا فازا یعنی فاز تو چیست؟
آیا فاز تو قرآن است؟ یا فاز تو حزب ی و میل و هوس توست؟
وقتی میخواهی از یک چهره مذهبی ی سینمایی و . انتقاد کنی فاز تو چیست؟
شاید این مقاله یکی از مهمترین مقالههایی باشد که تا حالا نوشتهام. شاید شما با خواندنش حوادث مختلف و افراد مختلفی به ذهنتان خطور کند. ولی من هیچ تطبیقی را به هیچ کس نمیدهم. اگر متن طولانی است در چند نوبت بخوانید چون باید فرضهای مختلف راکنار هم میگفتم کمی تا قسمتی طولانی شد. متن طولانی هست اما من خودم خیلی گلم این به اون در.
برای اینکه در انواع فتنه و قضاوت گیج نزنیم و تا حدودی بفهمیم چه موضعی درست است این مقاله را نوشتم.
ببینیم چقدر انتقاد و قضاوت کردن کار حساسی است و چطور با فرستادن (فوروارد) یک فیلم کوتاه، قسمت زیادی از عبادات انسان نابود میشود. و خاک برسرمان میشود. خاک در حد یک کمپرسی خاک مرغوب اصل کوههای زاگرس.
متخصص متعهد متقی در حوزه خودش میتواند نقد کند با رعایت نکات زیر نه بدون رعایت نکات زیر. هر کسی که به فضای مجازی دسترسی دارد از هر کسی و هرجایی اشکالی میبیند یک نقدی هم میکند. یا با فرستادن فیلم و عکس افشای خطا میکند.
وقتی یقهی قاضی در قیامت بیش از همه گیر است. یقهی نقدکننده هم که دارد نوعی قضاوت میکند بیش از همه گیر است.
روز قیامت بر قاضى عادل ساعتى بگذرد که آرزو کند هرگز میان دو تن درباره خرمائى قضاوت نکرده بود.( نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص 653 )
قاضى چهار گونه است: یکى آن که بى علم حکم به حق کند این در آتش است (زیرا اگرچه به حق حکم داده اما چون نمى دانسته حق است یا باطل حق حکومت نداشته) دیگر کسى که بى علم به باطل حکم دهد، این هم در دوزخ است، سوم آن که با علم حکم به باطل کند، او هم اهل جهنم است، چهارم قاضى عالم حقگو تنها او در بهشت است.( نصایح ص 192)
بنابراین شما برای قضاوت کردن و نقد دیگران باید علاوه برمتخصص بودن در آن حوزه، با مدارک معتبر حق را از باطل تشخیص دهید، بعد قضاوت کنید.
فرق آدامس و پاستیل از نوع موزی را نمیداند تها کلی نظام را نقد میکند. عجب.
همین طوری روی هوا میگوید فلانی برج نامشروع دارد با این حال فلان مقام هم دارد. اول تو در محل قضاوت هستی یا نه؟ مدارک داری یا نه؟ تشخیص دادی حق را یا نه؟
حقش نیست با ته تفنگ لوک خوششانس بزنم وسط فرق سرت؟
چرا این همه حساسیت؟ چون مومن آبرویش را از توی جوب آب نیاورده. چون خدا روی آبروی مومن حساس است.
امام باقر (ع) فرمود: او در روى کعبه، سپاس خدا را که تو را ارجمند و شریف و بزرگوار ساخته و پناهگاه مردم نموده و وسیله امنیت، و به خدا که حرمت مؤمن بزرگتر از حرمت تو است. (آداب معاشرت-ترجمه ج16 بحار الانوارج1ص 150)
حالا که قرار است در مورد یک چیزی که حرمتی بالاتر از کعبه دارد قضاوت کنیم پس نکات زیر را هم دقت بنماییم:
آیا اشتباه بوده یا فساد؟ برنامهریزی شده بوده یا اتفاقی؟ آدم با تقوایی بوده یا نه؟ تحریف از موضع بوده یا از روی جهالت؟ کارگزارش اشتباه کرده است آیا قصور در انتخاب بوده یا بعد از رسیدن به پست حب مال او را آدم بدی کرده؟ سوابق قبلی را نگاه کن؟ به موضوع اشراف کامل داری یا نه؟ مدرک معتبر داری یا نه؟ گناه خصوصی بوده یا عمومی؟ خطای تکرار شدنی بوده یا فقط یکبار؟ بیت المال بوده یا حق الناس یا حق الله یا حق النفس؟ توبه کرده یا نه؟ مرجع رسیدگی برویم اطلاع دهیم یا در فضای عمومی یا در فضای علمی یا خصوصی؟ خودش هست جواب بدهد یا یک طرفه نقد میکنیم؟ موضع بگیریم یا نه بگذاریم آبرویش حفظ شود و همه فراموش کنند؟
حالا که فرضهای مختلف را گفتم ببینیم دین چه میگوید کجا برخورد قاطع کنیم کجا ستار باشیم، کجا عفو کنیم و.
خیانت برنامهریزی شده: وقتی اشتباه برنامهریزی شده و خیانت در بیتالمال از طرف برخی کارگزاران وجود دارد، حضرت علی(ع) با شدت هر چه تمام برخورد میکند. در قسمتی از نامه 51 نهج البلاغه به مالک آمده است: اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تاییدکرد به همین مقدار گواهی قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او باز پس گیر، سپس او را خوار دار. و خیانتکار بشمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.(گزارش میرسد جاسوس هم تایید میکند.)
متاسفانه ما گاهی اوقات با همهی خطاها این طور برخورد میکنیم. چون فکر میکنیم عدالت حضرت علی(ع) فقط این شکلی بوده است.
امر به معروف از نهی منکر: گاهی اوقات سکوت گناه است و باید امر به معروف از نهی منکر انجام شود. هم یک گروه متخصص برای این کار گذاشته شود و هم همهی مردم مراقب هم باشند. وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آلعمران104) و باید از میان شما، گروهى، [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند، و آنان همان رستگارانند. (آل عمران104)
النبی(ص): لتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر، او لیسلّطنّ اللَّه شرارکم على خیارکم، فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم. پیامبر(ص): باید امر به معروف و نهى از منکر کنید، و گر نه خدا بدها (شرارکم) شما را بر نیکانتان مسلط مىکند. و چون چنین شود، هر چه نیکان دعا کنند دعایشان مستجاب نمىشود.( الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج1، ص: 422)
حالا ببینیم چقدر حوزه و نحوهی برخورد میتواند وسیعتر باشد.
قاعده احسان: در تفسیر نور ذیل آیه 91 توبه آمده است: از آنان که بدون قصور و کوتاهی و با داشتن انگیزه خوب، زیانی سر زند مواخذه نمیشوند و تاوانی نمیپردازند .ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (توبه91)
مثلا کارمند امینی که هنگام جابهجایی پول بانک، گرفتار سارقین شود، یا باربری که هنگام حمل بار، دچار حادثه شود. پس هرگونه اقدام اصلاحی که با انگیزه نیک و بیغرضانه انجام شود و حوادث و زیانهای پیشبینی نشده پیش آید، نباید تاوان پرداخت شود. در فقه نیز این قاعده به نام احسان و نفی حرج میباشد.(تفسیر نور)
قاعده ماستمالی وعذرتراشی:
وقتی بدون برنامهریزی یک آدم خوبی چرت و پرتی میگوید خودت را بزن به نشنیدن، مقداری ماست تهیه کن خطایش را ماستمالی کن. اصلا هم لازم نیست یوگوماست شهین باشد. دست شما در انتخاب ماست باز است.
وقتی دارد خطایش را توجیه میکند تو هم بگو باشد. سالها او را میشناسیم و میدانیم آدم خوبی است.
وقتی میدانی همسرت یا یکی از شیعیان آدم خوبی است یهو از زبانش یک شوخی نابهجا در میرود، ماستمالی کن. مسلسل سرزنش را بر ندار تیربارانش کن. خوش فهمیده اشتباه کرده است.
باب نهى از شتاب در اظهار نظر درباره شیعیان و زدودن گناهانشان:
الخصال الْأَرْبَعُمِائَةِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اطْلُبْ لِأَخِیکَ عُذْراً فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْراً. حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود: براى برادرت (اگر کار خلافى کرد) عذرى بجو و اگر نیافتى با تلاش بیشتر عذرى برایش بساز (بحار الأنوار، ج65، ص: 200) یا بجو یا بساز.
عمر صابرى گوید: خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم من گاهى مشاهده مىکنم که اصحاب ما مرتکب گناهان بزرگ مىگردند، فرمود: اى عمر به دوستان خداوند شماتت نکن، اگر دوست ما گناهى از وى سر مىزند و مستحق عذاب مىگردد، خداوند او را مبتلا مىکند. بدن او بیمار مىگردد و این موجب غفران او مىشود، و اگر بدنش مبتلا شد در مالش نقصان پدید مىآید، و اگر این هم نشد گرفتار مصیبت فرزندان مىگردد و اگر آن هم نشد در گرفتارىهاى روزگار سختى مشاهده مىکند تا هنگام مرگ گناهى نداشته باشد و خداوند از وى راضى گردد و او را وارد بهشت کند. در حدیث دیگرى آمده اگر مبتلا به فرزند و خانواده نشد خداوند او را به همسایگان بد گرفتار مىکند تا او را رنج دهند و اگر این هم نشد به مصیبتهاى دنیائى گرفتار مىشود. (بحار الأنوار ج65 ص200 )
ادامه در ادامه
ادامه مطلب
درباره این سایت